بـخـت خـواب آلـود مـن

بـخـت خـواب آلـود مـن

ای شب هجران که یک دم در تو چشم من نخفت،،،،،انقدر بابخت خواب آلود من لالا چرا؟؟؟
بـخـت خـواب آلـود مـن

بـخـت خـواب آلـود مـن

ای شب هجران که یک دم در تو چشم من نخفت،،،،،انقدر بابخت خواب آلود من لالا چرا؟؟؟

رفیقم کجایی؟؟؟دقیقا کجایی؟؟؟

سلام همطای  پاییزی
این دومین نامه من است که برایت مینویسم و میدانم که هرگز به دستت نخواهد رسیدمانند آن دیگری.البته شاید روزی آدرس اینجا را به تو دادم و آمدی و خواندی و فهمیدی من هرگز تو را از یاد نبرده ام.حتی در این دوران دوری و هجرانمان از هم.


بگذار مانند کسانی که برای هم نامه مینویسند اول جویای حالت بشوم.راستی حالت خوب است؟؟؟روزگار را خوش میگذرانی؟؟؟


راستش دلم برایت خیلی تنگ بود و امروز با شنیدن آهنگی تنگ تر شد.امروز با شنیدن این آهنگ که میخواند رفیقم کجایی؟؟دقیقا کجایی؟؟؟ یاد تو و رفاقتمان افتادم.مانند ترانه قدیمی ترش که وادارم کرد برای نوشتن نامه اول.

رفیق روزهای خوب    رفیق خوب روزها... که آنهم به دستت نرسید.نکند چاووشی هم مانند من و تو رفیقی دارد که هر ازگاهی به یادش نغمه ها میخواند؟؟؟


ما چه روزها و چه شبهایی را گذراندیم و چقدر خاطره ها برای هم ساختیم.آنقدر که حالا که خودت نیستی افتاده اند به جان من.


میدانم که اینروزها داری خوابم را میبینی چرا که تو هم ماه هاست مهمان شبانه ی خواب من شده ای.هرشب به خوابم می آیی.چرا انقدر حالت خراب است؟نگرانتم .دیشب هم مهمان خواب شبانه ام بودی.
مادرت میگفت دلتنگ من شده ای من به او نگفتم من هم...چون خواب دیدنهایم پیش تر دستم را برایت رو کرده است.


برای خودمان هم عجیب است اینکه هروقت به هم فکر میکنیم و به یاد هم هستیم محال است خواب یکدیگر را نبینیم.چقدر این روزها و ماه ها به یاد همیم!!!قصه آدمها جالب است.در خواب با معرفت تر هستیم تا در واقعیتمان.


جالب است مگر نه؟؟؟هر دو در این شهر و زیر سقف  یک آسمان نفس میکشیم و انقدر از هم بیخبر و جدا مانده ایم.کاش هرگز آرزویمان نبود که بزرگ بشویم و مانند آدم بزرگ ها رفتار کنیم.کاش به آنزمان برمیگشتیم و قهرکردنمان دوساعت یا نهایت دو روز طول میکشید.رویای بزرگ شدن اصلا رویای خوبی نبود .
میدانی چند وقت است که از حال هم بیخبریم؟؟؟


وقتی  "سولماز" برایم گفت که به او زنگ زده ای و از دلتنگی من گریه کرده ای راستش...راستش...خیلی خوشحال شدم .نه از گریه کردنت از اینکه هنوز هم به یادم هستی و مانند من به من فکر میکنی.


چرا ما آدمها فراموش میکنیم گاهی که اگر از کسی دلخوریم برویم و خودمان از دلش در بیاوریم نه اینکه حرفایمان را از این و آن به گوش یکدیگر برسانیم؟؟؟آخر دختر خوب،، من کی تلفن را به رویت قطع کرده ام که این بار دومم باشد؟؟؟کاش خودت با من حرف میزدی آنوقت شاید آنقدر از پشت تلفن جیغ جیغ میکردیم تا دلمان سبک میشد از اینهمه حرف تلنبار شده بر روی دلمان.


جایت حسابی در زندگی من خالیست و جای من هم...کسی تا بحال نتوانسته جایت را برایم پر کند همانند من ...


دیوانه بازی های من فقط برای تو بود و دیوانه بازی های تو فقط برای من.ما در کنار هم، خودمان بودیم.برای هم ادا و اوصول در می آوریم. میخواندیم شب تا صبح حرف میزدیم.از تاریخ برایم میگفتی و من هم از کتابهایی که خوانده ام.چقدر استعداد هایمان در کنار هم شکوفا میشد.یادت هست چقدر مرا تشویق میکردی؟؟؟


خودت خوب میدانی که چه میگویم.هیچکس نفهمید چه شد و چگونه شد که منو و تو با هم یکدفعه ای انقدر دوست شدیم.یادت که هست بسیار از هم بدمان می آمد.اول دبیرستان آغاز دوستی ما بود.سه دختر پاییزی که وعده شان هر روز نوبتی مهمان کردن دو دوست به صرف بستنی بود.


هر قدر از رفیق بد بگویم میدانی که جای تو محفوظ است و هرگز تا به امروز کسی نتوانسته برای لحظه ای حتی جایت را برایم پر کند.هیچ میدانی بهترین رفیقم بودی؟؟؟

کاش آنروزها انقدر سریع نمیگذشتند.کاش روزهای خوبمان انقدر راحت تمام نمی شدند.
رفیقم...به رسم عادت قدیم میگویم خیلی بی معرفتی.خودت میدانی باعث این کدورت فقط تو بودی و من دخالتی نداشتم.میدانم...میدانم که خودت هم قبول داری و بارها گفته ای پشیمانی از این پیشامد اما به که؟؟؟به هرکسی جز من؟؟؟احوال مرا از همه میپرسی جز خود من؟؟؟


حالا چرا هر بار که مسیرت به خانه قدیمی مان می افتد میروی و می ایستی رو به رویش و گریه میکنی؟؟؟مگر من مرده ام؟؟؟میدانم یاد خاطره ها و شب و روزهایمان می افتی...خانه ی جدید ما فقط کمی با خانه سابقمان فاصله دارد.نترس بیا.شاید بر سرت فریاد بکشم اما هرگز تو را از خانه بیرون نمیاندازم.


یادت هست هنوز این جمله خودت را که میگفتی خاتون رفیق روزهای خوب آدم نیست.بلکه رفیق روزهای سخت است؟؟؟یادت که نرفته؟؟؟


حالا که تو باید باشی و رفیق روزهای سختم باشی کجایی؟؟؟حالا که اینروزها سخت به وجودت احتیاج دارم کجایی؟؟؟حالا که اینروزها حالم خوش نیس کجایی؟؟؟حالا که میتوانی مرهمی باشی برای دردهای قلبم کجایی؟؟؟رفیقم کجایی؟؟؟دقیقا کجایی؟؟؟کجایی که مانند گذشته بنشینی و خوب به حرفهایم گوش کنی.تو بگویی من بشنوم ،من بگویم تو بشنوی؟؟؟


اینروزها و ماه ها حال من هیچ خوب نیست.خوب است که هرشب خوابهای آشفته ای هم از من میبینی.از من نترس بانو.من یکی هستم مثل خودت.


میدانی باید به گذشته برگشت و از نو این دوستی رو بنا کرد.دوستی که در آن قید بشود کارهای دیگران نباید تاثیری بر روی دوستیمان بگذارد.باید این دوستی ازنو ساخت.از اول.نه اینگونه سست.نه اینگونه...


نامه را تمام میکنم.میدانی این جمله ی کلیشه ای را میخواهم بگویم .خسته ام.خیلی.آنقدر که حرفهای زیادی برای گفتن و نوشتن داشتم که دیگر نمیتوانم حتی بنویسمشان برایت.


خسرو میگفت حال همه ی ما خوب است تو باور مکن

من چیز دیگری میگویم

حال هیچکداممان خوب نیس .باور کن...


تا نامه های پست نشده بعدی تو را به خدا میسپارم.مواظب خودت باش و همان "سوسن"شاد و بشاش گذشته باش و بدرخش .حتی بدون من....




+++خب دیگه یه وقتایی از زندگی خسته میشیم و میرسیم به آخر.این الان از اون یه وقتاست

+++آهنگ رفیقم کجایی رو هم گذاشتم همون گوشه سمت چپ.دوس داشتین گوش کنید.
+++قدر با هم بودنمونو بدونیم.دیروز یکی مرد که خیلیییییییییییی جوون بود.خدا رحمتش کنه.28سالش بود و یه بچه کوچولو داشت.خدایا مردن چقدر آسون شده.


+++واعظ مکن دراز حدیث عذاب را
این بس بود که بار دگر زنده میشویم...

+++دوستان تا درودی دیگر بدرود.

نامه ای به گمشده ی تاریخ...


دوبار سلام.دوباره اشک ،دوباره مرگ را را ناز کشیدن...

کاش اینجا بودی ...زیر این سقف...رو در رو... مثل آن وقت هاکه پدربزرگ می نشست ودرجنب وجوش ماگم می شد.این جا هوا بارانی است.شایدباران.......شایدبرف......

شایدهیچ کدام.اگربرف باشدبهتراست. باران وقتی به زمین می رسد همه جافقط خیس می شود همین.

برف اما رنگ وبوی زمین راعوض می کند.برف جای پای آدمها را نگه می دارد.زودآن را فراموش نمیکند.

از برف وباران بگذریم.چه کار میکنی با تنهایی باغریبی بابی وفایی های ما؟؟؟

راستی چرا دائم ازاین شهر به آن شهر می روی؟؟؟

نگران نامه هایم نیستم که مبادا به دستت نرسد می دانم نامه هایی که آدرسشان توی پاکت بعدازسلام

نوشته شده باشد حتما وخیلی زود چشم های تورا زیارت خواهند کرد.

اما دلم می خواهد بدانم چرا یک جا نمی مانی.یک روز می گویند مکه ای...

یک روز خبر میاورند که در مدینه دیده شده ای...

یک روز کربلایی ها را ذوق زده می کنی...

یک روز بوی تورا که در مسجد کوچک وقدیمی محله جامانده بود شناسایی می کنند...

فکر میکردم فقط ما آرام وقرار نداریم.گویا تو از ما ناآرام تری نمی خواهم گلایه کنم چون اصلا دل ودماغ این

کار رو ندارم ولی باور کن به ما خیلی سخت می گذرد.سخت نیست بی تودرمیان دشمنان تو بودن؟؟؟

سخت نیست ناز هرنازیبایی راکشیدن وپای هرعلف هرزه ای جوی عمربستن؟

آخرچقدرتنهایی؟چقدردلتنگی؟چقدرجمعه های دلگیر؟چقدر خندیدن به روی آنان که گریه تو را نمی شناسند

وعکس سیاه وسفید خودرا در اشک رنگین تو نمی بینن؟

همه ی اتفاقات مهم زندگی ما درخانه سالمندان می گذرد.

این راهم بگویم که جدیدا مرگ خیلی خوش سلیقه شده.نمی دانی چه نازی میکند.

همیشه دیرتراز عجل میرسد وزودترازآرزوها. این جا همه دست به کارشده اندکه روی عکس تو

آگهی های تبلیغاتی بچسبانند. خداحافظ تا نامه ای دیگر.تاسلامی وگریه ای دیگر

 

سلام امام خوبم ...

سلام مظلوم ترین مظلوم ها...

سلام دردانه فاطمه(س)....

سلام یه روسیاهی که اسمش خاتونه رو بپذیرآقا.متن بالا یادت رو میاد؟؟؟

یه زمونی هر روزززز چند بار میخوندمش.خیلی وقت بودم میخواستم بعد از ماه ها برات بنویسم و شاید

سالها.

آخرش نفهمیدم چی شد که اینجوری شد بینمون اینهمه فاصله افتاد.خیلی وقتا دلم خواسته بنویسم و

فقط دلم خواسته ولی امروز بد هوس نوشتن نامه به شما رو دارم.انگشتام بازی میکنن برای نوشتن هر

کلمه ای که میخوام بگم.مثل قدیما که تند تند براتون مینوشتم .آخخخخخخ یادتونه؟؟؟چقدر براتون پرحرفی میکردم!!!
سه شنبه ها، یادت کوچه ی دلتنگی منو آذین میبنده به یاد سه شنبه های جمکران.سه شنبه ست

و دلم هوای مسجد مقدس و دیدن گنبد فیروزه ایت رو کرده.

بارها خواستم بنویسم گفتم شاید بگن تظاهره ولی اینبار میگم بذار بگن.وبلاگ من پشیزی

ارزش نداره وقتی نامی از تو توش نباشه مهدی جان.من دارم برای دل خودم مینویسم

وامیدوارم وقت کنید و نوشته هام رو بخونید.یه چیزایی هنوز بین ماهست....

مگه نه آقا؟؟؟میدونم که شما هنوز منو یادت نرفته و من ...

سخت ترین اعترافمو میکنم و میگم که من یادم رفته شما رو...

 


این دیده نیست قابل روی دیدار تو
چشمی دگر بده که تماشا کنم تورا
تو درمیان جمعی و من در تفکرم
کاندر کجاروم و پیدا کنم تو را...


از بچگی که چشم باز کردیم و یه کمی حالیمون شد، تناقض بزرگی تو وجودمون با ما رشد کرد.

اسم تو رو میشنیدیم و دلمون میخواست بدونیم تو کی هستی؟؟؟میگفتیم امام زمان کیه؟؟؟

میگفتن آخرین امام ما که ظهور میکنه و بعدش همه  خوب میشیم با هم.تو ذهنمون تو رو خوب تصور کردیم .

کم کم که  بزرگتر شدیم یه سری حرفای دیگه میزدن میگفتن دعا کنین امام زمان بیاد اما اگه بیاد جنگ

میشه و همه میمیرن و ...

راستی آقا اینا چی بود که میگفتن؟؟؟از همون بچگی ما رو از اومدن شما ترسوندن.اگه امام زمان بیاد

جنگ میشه.فکرکردیم قصد از اومدنت فقط کشتن ماست.خداییش حق داری دلت بشکنه از ما.

نگفتن وقتی تو بیایی همه چی درست میشه...

نگفتن تو بیایی زندگی هامون سامون میگیره...

نگفتن تو بیایی دنیا گلستون میشه...

نگفتن تو بیایی تموم افسانه هایی که از بچگی شنیدیم و خیالی بود به واقعیت تبدیل میشه...
نه ...نگفتن آقا ...

درمقابل اسم ظهورت مساوی بود با کشتن ما.دوستت داشتیم اما ازتم میترسیدیم.نه میتونستیم بگیم بیا

نه میتونستیم بگیم نیا.میترسیدیم از اومدنت از کشته شدنمون توسط تو.ولی ته دلمون آرزو میکردیم نیایی

یه وقت مارو بکشی.اینم از حرفای بزرگون راجع به تو ای عزیز جان.ای مظلوم دو عالم.

ما از تو چی میدونیم آقا؟؟؟اینکه امام دوازدهمی!!!اینکه یه جمعه ای گفتن میایی!!!اینکه یه جمکرانی

هست که بیاییم دلی سبک کنیم!!!

حال میکنی آقا چقدررررررررر ازت میدونیم؟؟؟راضی هستی از اینهمه اطلاعات؟؟؟

 


آقا "تقصیر" شما نیست
که "تصویر" شما نیست
من آیینه ای پر شده از
گرد و غبارم...



ما هیچوقت نتونستیم لبخندی به لبهات بیاریم ،حداقل خود من.اما تاتونستیم گریوندیمت آقا...

تا تونستیم دلت رو شکستیم آقا...

تا تونستیم و از دستمون کاری بر میومد خون به جیگرت کردیم آقا...

تا تونستیم و در جریانی که ابدا دریغ نکردیم ...

آقا ما مهمون نواز خوبی نبودیم... نه نبودیم.شرمنده ایم....رسم مهمون داری رو به جا نیاوردیم ای غریب

دلشکسته.ما خودمونیم تو شهر خودمون غریبم.حبس شده در روح و جسم.حبس شده در باید و نباید های

غلط،حبس شده در خواستن و نخواستن.ما خودمونم نمیدونم چی میخواییم و صبح تا شب دنبال چی

هستیم!!!آقا تو پیدامون کن.دست ما رو به زور هم که شده بگیر و بلند کن.

آخ آقا قربون دل شکسته ات برم .غریبی آقا.خیلی غریب.غریبی سخته نه؟؟؟حق داری.

اگه تو نمیخواستی مهدی جان منم الان غریبه تر از اینی بودم با شما،که هستم.

چند سال پیش ،شبی از شبهای تابستون.من و کاروان وسوسن و نازی و اون شب رویایی...

هنوزم لذت اون سفر کوتاه با منه.تاثیر گذاشت به حالم.یادش بخیر و بعد از اون در دوستی من با شما باز شد.

بزرگ شدن همانا و دور شدن همانا.

نامه های هر روزه کجا و نامه های سالیانه کجا؟؟؟

اینروزا بدجور دلم برات کبابه آقا...

به اینکه شما یه نفری نگران همه ی مایی و ما همه هیچکدوم اصلا به فکرت نیستیم و اصلا یادمون رفته

که هستی.یادمون رفته باید منتظرت باشیمو برای ظهورت دعا کنیم.تازه دعا میکنیم دیرتر هم بیایی

بلکه بتونیم به همه لذت هایی که توش گناهه  رو تجربه کنیم یه وقت خدایی نکرده ناکام از دنیا نریم...

یه پات تو کربلاست و دلت خون...

یه پات تو سوریه ست و دلت خون...

یه پات مکه ست و دلت خون...

آقا جمعه شبا که سرمیزنی به کربلا چه میکنی با مصیبت ها؟؟؟

چقدر دیگه میخوای به حال امتت گریه کنی آقا؟؟؟

شنیدم دلت بدجور از دست ما خونه آقا

آره خون.بدجور حق داری از دست ما ناراحت بشی.حق داری از دستمون خسته بشی و آه های مداوم

بکشی از کارای ما...

آقا روسیاهیم.یه وقت روتو ازمون برنگردونی!!!

آقا پیر شدی از دست این بشر دو پا.آقا پیرت کردیم.مهدی جان شرمندتیم.

اینروزا حسابی سرت شلوغه.خودتم نمیدونی به درد کی برسی...دست کی رو بگیری...

آقا به امید کی میخوای ظهور کنی؟؟؟کی میخواد همراهیت کنه ؟؟؟من!!!یا همه کسایی مثل من.

مایی که خودمون حتی خودمون یادمون رفته آقا.مایی که تموم داخوشیمون شده یه گوشی.

 


مهدی من...
مارا به جبر هم شده سر به راه کن
خیری ندیده ایم از این اختیارها...


آقا خبر داری خودت که چه جوری جوونا رو سرگرم کردن.

یکی رو با گوشی،

یکی رو با مواد،

یکی رو با گناه...

روم نمیشه آقا روم نمیشه بگم.پرونده ی من از همه سیاهتره.بس که به روم نیاوردی گستاخ تر شدم

و غافل تر از تو...

همین رو سیاهی بود که نمیذاشت بنویسم برات.یادت میاد قبلنا چقدر برات مینوشتم آقا؟؟؟

اون موقع توام مهربون بودی و به حرفام گوش میکردی .الانم مهربونی اما خب مشکلات زیاد شده آقا.

سرت حسابی شلوغه.دائم در حال رفتن از اینور دنیا به اونور دنیایی.

آقا شرمندتم من یکی ،که گناهام باعث میشه ظهورت به تاخیر بیافته...

آقا پرونده شونه راستیه من خیلی سبک تر از چپی ست.اما اگه تا به امروز میگفتم تاخیر کن حالا نیا.

حالا میگم تعجیل کن و زودتر بیا .نذار این شونه راستی من هر روز سبک بشه و  درعوض شونه چپی سنگین.

منی که گناه کردم به مجازاتمم میرسم بهتر از اینه که بارم سنگین تر از اینی بشه که هست.

آقا بیا بسته...

تو تنهایی تا کی میخوای جور ما نااهلان رو به دوش بکشی

تا کی میخوای خون جگر بخوری و دم نزنی آقا؟


من اصل انتظار تو را از یاد برده ام....
با انتظار های فراوانم از شما...


آقا همینطوری بخوای صبر کنی دیگه حتی به زور میتونیم یادمون بیاد که ما باید منتظر شما باشیم نه شما.

شما رو به خدای بزرگ میسپارم و ازتون از ته دل میخوام منو آدم کنین به معنای واقعی کلمه.


دردونه فاطمه...

            عزیز فاطمه...

                نور چشم فاطمه...

                       گل نرگس خوشبو...

به خدا میسپارمت و بابت همه ی گناهام ازت شرمسارم.

تو خوبی و به مهربونیت به دل ترک ترک شده ات از دست ما قسمت میدم یه وقت حتی ثانیه ای ما رو به حال خودمون رها نکنی.


دردانه نرگس
التــــــــــــــــــــــــــــــــــــماس دعـــــــــــــــــــــــــــــــــا


امشب که سری زدی به غریب الغربا،پادشه خوبان،سلطان مردم ایران،فرمانده قلب و دل جان... سلام مارو هم بهشون برسون و بگو ضامن آهو مشتاق دیدارتیم .وعده ی دیدارمون که یادت نرفته احیانا...

+++متن اول از کتاب نجوای شبانه که قستیش رو حذف کردم.

+++اگه اذان انتظار رو نشنیدین دانلود کنید و لذت ببرین از شنیدنش.التماس دعا داریم شدید.


 

 

امضا:خاتون ناخلف