سلام بر یه دونه ی کاشونی که میدونم بالاخره گذرت به اینجا می افته.
سالها پیش هنوز وقتی تو اون خونه بودیم مجازی با خیلیا دوست شدم.بازار وبلاگ نویسی هنوز داغ بود.دنیای همه وبلاگشون بود.واقعا چه روزایی بود اونروزا.من که انقدر وسواس گرفته بودم برای هر مطلبی انقدر وقت میذاشتم که چیزی رو ک میخوام بشه.برای نوشته هام و دنبال کننده هام احترام قائل بودم.
متن های دم دستی نبود و شعر هم نمینوشتم.البته اوایل چرا بعد شروع کردم به نوشتن.وبلاگ منم همچین بی حاشیه نبود از آدمایی که اومدن و رفتن.
آدمایی که حرفاشون بهم امید داد و بعضیاشون ناامیدم کردن.
من به خیلیا شماره تلفن دادم.اما میدونی همه چی تا زمونی خوبه که تو نخوای بیشتر از وبلاگ طرفت رو بشناسی.
با یکی از دوستانم وقتی بلاگفا خراب شد و دوباره درست شد و من پیداش کردم شماره ردو بدل شد.باهم حرف میزدیم.از اون وبلاگایی بود که قلمش روان بود و شیرین.نامزد کرده بود.خدا میدونه که من تک تک کسانی رو که دنبال میکردم چقدر نوشته هاشونو دوست داشتم.
اما خیلی زود تموم شد.یعنی این من بودم که سراغی ازش میگرفتم.اون همش ربط میداد به نامزد کردنشو و منم حق میدادم تا اینکه شماره اش رو پاک کردم.
ببینم پیام میده.پیام نداد و منم برای همیشه سعی کردم فراموشش کنم.نمیدونم الان وبلاگ داره یا نه.نمیدونم مینویسه یا نه.من از یه جایی تصمیم گرفتم بزارم کنار کسانی که به بهونه ازدواج و درس و هزار تا مشکلات پیش پا افتاده بخوان خبری از خودشون ندن و بگن که خیلی دورو برم شلوغه و نمیرسم و وقت نکردم و اینا.
اما تو فرق میکردی.تو دل بِکَن از وبلاگ نبودی.مینوشتی.خیلی وقتا هم سرسری پیام میدادی.انگاری ک نخوندی و خواستی چیزی بگی.ولی بودی.همیشه بودی.من رفتم بارها و باز اومدم بارها.تو همچنان بودی که بودی.
دستم ک عمل شد خیلی سراغ وبلاگ نمیومدم.بعدشم کرونا که زندگی مارو زیرورو کرد.انقدر وقت و انرژی از من میگرفت ها.فقط در حال شستشو ضدعفونی کردن و شستن بودم.
یه بار بهت پیام دادم.هنوز مینوشتی.یهو اومدم دیدم نوشتی خداحافظ و رفتی.
این خیلی نامردیه.من اینو نامردی میدونم.هیچوقتم بدون خداحافظی نرفتم.اینکه یهو بیایی و بنویسی خداحافظ و تمام...این اصلا کار جالبی نیست برای دوستیهاای چند ساله.شایدم تا الان سالهای دوستیمون دورقمی شده باشه به نظر خودت کار درستی کردی؟
من یکبار با اینکه تو صفحه ام نوشته بودم یه مدت نیستم اما اومدم تک تک برای دوستانم پیام گذاشتم چطوری دلت اومد بیخبر بذاری بری و حداقل به ما چیزی نگی؟
میدونم برای همیشه دل نکندی چون اگه اینطور بود یه پست نمیذاستی خدا نگهدار و بعدش نظراتشو باز بزاری.اگه میخواستی بری یا کلا نظرات رو میبستی یا کلا وبلاگت رو حذف میکردی.
پس تو آدم رفتن نیستی.فقط نمیدونم چرا انقدر سکوت کردی؟چند باری برات پیام گذاشتم.میدونم ک خوندی.برای کسی مثل من که هنوزم وبلاگشو دوس دارم در نظرم نشدنیه که نظرات رو نخونده باشه.
این آخرین باریه که ازت خبر میگیرمیه دونه.این آخرین باریه که میخوام از خودت بهم خبر بدی یه دونه.نمیخوام بشی مثل اون وبلاگ نویسی که نامزدشو بهونه کرد و شد یه آدم دیگه.
یه دونه از خودت بهم خبر بده.بیا و درست و حسابی ازم خداحافظی کن.
من منتظرت هستم.انتظارم ک زیاد بشه شاید منم خاتون سابق نباشم.
روی بنما یه دونه که من منتظر روی توام
تو دوتا وبلاگمم گذاشتم ک بهونه نداشته باشی که بگی ندیدم
خوش به حال یه دونه
سلام
امیدوارم حالت خوب باشه خاتون جان
یهویی رفتنا خوب نیست
منم گاهی پیجشو سرچمیکنم
کاش بخونه وحتی شده بیاد بهت پیام بده
یدوووونه ببین چقدر برای خاتون مهمی که برات پست اختصاصی گذاشته.
یادمه وقتی خودت پیجت از دسترس خارج شد هی دنبال این بودم نشونی ازت بگی م
خیلی فکرمیکرذم چطور پیدات کنم تااینکه بالخره یروز در کمال ناامیدی وبت بالا اومد
امیدوارم یدونه هم هرجا هست حالش خوب باشه
سلام عزیزم.
منم امیدوارم پیام بده و خبری از خودش بده.هرچند میدونم که میخونه.مطمئنم.
من همیشه قبلش گفتم ک دارم میرم.اون مدتم حذف نکرده بودم.تغییر آدرس داده بودم و همچنان مینوشتم.
همیشه میگن بیخبری خوش خبری.امیدوارم همینطور باشه