بـخـت خـواب آلـود مـن

بـخـت خـواب آلـود مـن

ای شب هجران که یک دم در تو چشم من نخفت،،،،،انقدر بابخت خواب آلود من لالا چرا؟؟؟
بـخـت خـواب آلـود مـن

بـخـت خـواب آلـود مـن

ای شب هجران که یک دم در تو چشم من نخفت،،،،،انقدر بابخت خواب آلود من لالا چرا؟؟؟

سال نو اومدنت مبارک




با خوبی ها و بدی ها

هر آنچه که بود

برگی دیگر از دفتر روزگار ورق خورد

برگ دیگری از درخت زمان بر زمین افتاد

سالی دیگر گذشت...

روزهایتان بهاری و بهارتان جاودانه باد...



یکسال دیگه هم گذشت .چه خوب و چه بد.

خداکنه که امسال خوب بگذره.

سال نو مبارک

سمیرا و من چیدیم سفره رو

بهار

بهار چه زود از راه رسید.  داره میاد.صدای پاش انقدر ضعیف به گوش میرسه که به زور قابل شنیدنه.شاید خودشم فهمیده اینجا دیگه هیچکسی منتظرش نیس.

خودشم از اومدن های بیهوده خسته شده بی شک.

بهار داره میاد اما حال و هواش نیست...بوی بها ر نیست....نشاط بهارنیس... نه اینکه امسال نباشه چندین ساله که نیست.فقط از بهار اسمش هست و هوای مضخرفش. 

انقدر درد زیاد شد،انقدر تنهایی زیاد شد،انقدر مشکل زیاد شد که فصلها رو گم کردیم. 

فصل که هیچی گاهی شب و روزمونم گم کردیم.گم شدیم تو پوچی تو گرفتاری تو نفس نفس زدن های مداوم از دردهای زندگی که  اومدن بهار یادمون رفت.زمستون رو احساس نکردیم و پاییزم با هزارتا رنگ قشنگش تموم شد.

به چه امیدی زنده ایم؟مگه چقدر طاقت داریم؟؟؟یه مشت گلی که آفریده شدچقدر طاقت باید بیاره در برابر اینهمه مشکلات.

این دنیا ما تو کوره بودیم آتیش دیدیم بلا دیدیم مصیبت دیدیم.از یه مشت گل بیشتر از این چی برمیاد؟؟؟

سخت شد... .

لعنت به این زندگی خیلی سخت شد.هر روز بدتر از دیروز و هر سال بدتر از پارسال.چه امیدی باید باشه برای سال جدید؟؟؟کی میره استقبال بهار؟؟؟استقبال کننده هات کین بهار؟؟؟طفلکی بهار....

باید جایی بیاد که هیچکسی منتظرش نیست جز بچه ها.

اینجا هیچ کدوم از آدم بزرگا از اومدنت خوشحال نیستن چون یه سال از اومدنت گذشت و اون حول حالنا تو زندگیامون به وجود نیومد.چون یه سال به سالهای زندگی کردنمون گذشت و جز پیری و دلمردگی و چند تار موی سفید توی موهامون چیزی حاصل نشد.

بهار یاد آوره اینه که یه سال دیگه هم گذشت...یه سالم گذشت و همه چی بدتر شد و بهتر نشد که نشد که .. نشد.نه نشد و نخواهد شد انگاری.

هیچکسی دلش برای برگای سبزت تنگ نشده بهار.بهت برنخوره بهار اینجا همه منتظر پاییزن .چون حال و هوای دلامون پاییزیه و نشاط سرسبزی تو از وجودمون رخت بسته.

بیشتر برای ما پاییز قابل درک شدنه تا بهار.

بهار بیچاره...خودتم مثل سابق حال و هوای اون موقع ها رو نداری.پات نمیاد و دلت هم ، که داری اینجوری نرم نرمک و به زور حال و هواتو میچپونی تو وجودمون.

هیچی زورکیش قشنگ نیست بهار حتی تحمل سختی....حتی خوشبختی...

اومده بودم خوب خوب بنویسم که تلخ شد.چیز خوبی تو سرم نیست فعلا.همه جا تاریکه تاریکه.

هنوزم این شعررو دوس دارم و باهاش همزاد پنداری میکنم.

یامقلب

در دلم یه غم زیباست خودت میدانی

یامدبر

شبم از"عشق"چه تنهاست خودت میدانی...

 یامحول

حالم از"رخساره"پیداست..

خودت میدانی..

دریاب دلم را،شبم را، رخم را 

،خودت میدانی!

روزای آخر سالی خوبی داشته باشین انشاالله.


خونه تکونی

یادش بخیر پارسال که اومدم و خنده کنان به شما ،چایی خوردم و هی لبخند پشت لبخند زدیدم که چی؟؟؟که شما دارید خونه تکونی میکنید و ما بدلیل اسباب کشی خونه تکونی نداریم.

هعیییییی چه روزگار شیرینی بود.

گرفتین دیگه الان موضوع رو.بعله امسال خونه تکونی داریم و از چای و لبخند خبری نیست و هیییییچ جوره نمیشه از زیر کار در رفت.

دو دقیقه صدام درنمیاد پیگیر من میشن.خووووووب آمار همه چی تو دستشونه.

باری به هرجهت من العان که نشسته کردم و پاهام داره ذق زوق ذوق میکنه با دستهای ناتوان و چشمانی اشکبار از بوی وایتکس (انقدرم خوابم میاااااد کهههه)برای شما پست میگذارم و صدای کارتون آنشرلی هم به گوش میرسه و از تعطیل کردن کار خبری نیست.

اولین روز خونه تکونیه و من خسته خسته میشوم.فرداها را چه کنم یا رب.باری به هرجهت التماس دعا برای خونه تکونی

هر وقت پاهاتونو دراز کردین و چایی خوردین با کاکائو به یاد من باشین

هر وقت دراز کشیدید و از بیکاری به درو دیوار زل زدید یاد من خسته باشید







   

تولد تکرار امیدواری خداوندی است ، یاداوری این تکرار بر شما گرامی باد آقا مجتبی عزیز

یادم بوداااااا تولدتون رو منتهی گیر بودم اینور واسه خونه تکونی الان خودمو رهانیدم و رسوندم اینجا تا تبریک بگم بهتون.

تولدتووووووون خیلی خیلییییی خیلییییییییی مبارک باشه پسر زمستونی