بـخـت خـواب آلـود مـن

بـخـت خـواب آلـود مـن

ای شب هجران که یک دم در تو چشم من نخفت،،،،،انقدر بابخت خواب آلود من لالا چرا؟؟؟
بـخـت خـواب آلـود مـن

بـخـت خـواب آلـود مـن

ای شب هجران که یک دم در تو چشم من نخفت،،،،،انقدر بابخت خواب آلود من لالا چرا؟؟؟

من اومدم

من اومدم

باری به هرجهت باخودم گفتیدم وبلاگم رو چراغشو روشن کنم.خعلی وقته نیستم.و واقعا انگار همین دیروز بود که غیر فعالش کردم.چقدر زود گذشت.فکر میکردم دوری از نوشتن شاید سخت باشه ولی اصلا این مدت هوس نوشتن به سرم نزد.نه کانال دارم نه اینستا که بگم تو اونا فعایت داشتم.هیچچچچ اتفاقی خاصی هم نیافتاد تو این چن وقته.زندگی هم عاخه انقدرررررر بی هیجان!؟!؟

امروز روز بسیور پرجنب و جوشی بود.صبح رفتم دندون پزشکی و بعدش بانک و بعدش دوباره دکترو بعدش کافی نت و بعدشم روضه داشتیم.تازه خونه بگی نگی خلوت شده و همچی سکوت دلپذیری حاکم شده به خونه.

بروم پیش بخاری یه ذره دراز بکشم ببینم بعدش دنیا دست کیه.

والا دارم فکر میکنم برای چی فعال کردم که حتی حس نوشتن ندارم؟؟؟عایا نقشه شومی پشت ایت فعال کردن وجود داشته؟؟؟