بـخـت خـواب آلـود مـن

بـخـت خـواب آلـود مـن

ای شب هجران که یک دم در تو چشم من نخفت،،،،،انقدر بابخت خواب آلود من لالا چرا؟؟؟
بـخـت خـواب آلـود مـن

بـخـت خـواب آلـود مـن

ای شب هجران که یک دم در تو چشم من نخفت،،،،،انقدر بابخت خواب آلود من لالا چرا؟؟؟

من اومدمممممممم


همیشه دوس داشتم تو زندگیم طعم داشتن پدر بزرگ و مادربزرگ داشتن رو بچشم.حداقل طعم داشتن

یکیشونو.من توی زندگیم حسرت داشتن خیلی چیزا رو خوردم.از جمله اینکه همیشه دلم میخواست منم مثل

بقیه دوستام پدر بزرگ و مادر بزرگ داشتم.

دوس داشتم منم مثل بچه ها که 5شنبه از راه میرسید،از لحظه ورود به کلاس دائم میگفتم کی امروز تموم

میشه برم خونه مامان بزرگم.

هر چن اگه من مامان بزرگ هم داشتم، شهرستان زندگی میکرد ولی میدونستم که  هست حداقل.مثلا

بابابزرگم منو از بقیه نوه هاش بیشتر دوست داشت و نمیذاشت کسی نگاه چپ بهم بکنه.

از این پیرمردایی بود که هرکسی با دیدنش تو سینه اش نفس بند میومد از ترس ولی باطنا یه بابا بزرگ مهربون

و خوش قلب بود و شبا برام قصه میگفت.دست رو موهام میکشید و لوسم میکرد.وقتی بابام یا مامانم از گل

کمتر بهم میگفتم بلند میشد با کمربند میافتاد به جونشون و من هر هر میخندیدم خخخخخخخ فکر کن.

نه دوس داشتم وقتی مامان و بابام بهم از گل کمتر گفتن اخماش تو هم بره و بگه کسی حق نداره به نوه گلم

چیزی بگه وگرنه حسابش با منه.آخخخخخ چی میشد اصن.



مثلا زمستون که از راه میرسید بارو بندیلی میبستم و میرفتم دهاتمون.اونوقت مامانبزرگم منو رو چشماش

میزاشت و کلی از دیدنم خوشحال میشد.گوسفند جلوی پام قربونی میکرد.اسپند دود میکرد خلاصه 7شب و 7روز جشن و سرور و پایکوبی و....خخخخخخخ.شوخی نمودم.

شبا کرسی به راه بود وبرام داستان تعریف میکرد.

بعد من میگفتم مامان بزرگ چی شد که تو شدی زن بابا بزرگ؟؟؟بعد اون اول با کمی من من شروع کنه به

تعریف و بعد یواش یواش شروع کنه به گفتن قصه خاطر خواهی و بابابزرگم لبخند قایمکی بزنه و هی بیاد تو

حرف مامان بزرگم و خلاصه بگن چی شد که همدیگه رو خواستن.بعدش مامان بزرگم پاشه بره از صندوقچه ای

که توی دیواره برام بادوم بیاره و بگه بشکن بخور دختر عزیزم.بعد بابابزرگ پاشه بره رادیوشو بیاره و تنظیم کنه رو

آهنگ و برام پفکی که بعداز ظهر خریده با تخمه بده بهم بگه بخور قند عسلم داری میمیری از لاغری.

مثلا اونا منو خیلیییییییییییییییییییی لاغر ببینن.خیلی لاغر و مردنی و ضعیف نحیف همچی.

بعد صبح ها برام کره محلی بیارن و من نخورم خخخخخخخ.عوضش شیر بیارن و من بخورم.کره و مربا نخورم

اما وااااااااای پنیر دهاتی بخوووورم در حد مرگ.در حدی که کبدهام خراب شه خخخخخخ.بعدشم کارای دیگه

و تا خود عید چتر میشدم خونشون.اومدنی هم غصه اشون میگرفت از دوری من.
یا مثلا چی میشد عـــــــــــــمه داشتم.می دیدم واقعا این حکایت عمه داشتن چیه؟یه کمی گیس و گیس

کشی راه مینداختیم و اون کلی منو میدید حرص میخورد و می افتاد به جونم و نیشگونم میگرفت و منم به خاطر اینکه بزرگه حرص میخوردم اما چیزی بهش نمیگفتم تا سر یه فرصت زهرمو بهش خالی کنم.اونم هر جا

میرفت از من بد میگفت و دشمن آشکار هم میشدیم خخخخخخخخ.

تا وقتی عمه نشده بودم،البته منظورم دوم ابتدایی نیست هاااا به معنای واقعی وقتی "سا" به دنیا اومد

فهمیدم که عمه ها واقعا دلسوزن و همونطورم که قبلاگفتم این بد بودن و نبودن عمه برمیگرده به عروس

خونواده.عروس دوم ما خعلی خوب بود و دست و بالمونو باز گذاشت برای اینکه عمه گی کنیم خخخخخخ

البته صحت گفته های من که عمه خوبی هستم یانه کسی نمیتونه باشه جز خود بچه ها.بله من قبلنم گفتم

بچه ها رو میزنم باهاشون بازی میکنم.(یه بار خاله" سا"سر "سا"داد کشیده بود.اونم با اخم و تخم رفته بود

به زن داداشم گفته بود که چرا خاله سرمن داد کشید؟؟زن داداش منم برمیگرده میگه چی شده مگه؟چرا عمه

هات میزننت یا دعوات میکنن چیزی نیس ؟؟؟"سا" نه گذاشته نه برداشته گفته آخه عمـــــــه های من

صاحبای منن!!! اونا میتونن منو بزنن حتی بکشن اما خاله ام نه) به جوووون خودم عین حقیقته و اینکه این

بچه این حرفا رو از کجاش درآورده گفته هنوزم تو کفش موندیم.

یا مثلا چن تا خاله داشتم .نزدیکم بودن نه اینکه یه دونه اونم اون سر دنیا.یا یه دایی اهل حال.یا یه عموی

پایه.البته دایی دارم.اونم یه دونه.ولی هیچ کدومش به دایی "ه"خدابیامرزم نمیرسه که اونم وقتی اول

دبیرستان بودم فوت شد.عموهم زیاد داشتم منتهی اونام نموندن و فقط یه عمو دارم که سال تا سال شاید

ببینمش.

و داشتن خیلی چیزای دیگه حتی...


بزرگترین نداری من همون نداشتن پدر و مادر بزرگه و بزرگترین داراییم داشتن پدرو مادر و خانواده ی خودمه.هر چن داغون باشن بازم خونوادمن.

هوووووووم.

این عکسه شاید همون خونه میشد که من میرفتم زیارت پدربزرگ و مادر بزرگم.اونی هم که دم در وایساده منم



+++سلاممممممممممممممممممممممممم بر دوستان گلم.خوبید؟؟؟ خوشید؟؟؟ما رو نمیبینید خوش میگذره؟؟؟الکی مثلا بگید نه نه اصلا خوش نمیگذره

+++ای بابا دوستان گلم من که تو پست قبلی نوشته بدم که هر وقت معلوم نبود کی برمیگردم مینویسم تا درودی دیگر بدرو د چه زود یادتون رفت آخههههههه

700 و خرده ای بازدید کننده .ایول بابا دمتون حسابی گرم که به فکر من بودین و بهم سر زدین

+++بیام بهتون سر بزنم