بـخـت خـواب آلـود مـن

بـخـت خـواب آلـود مـن

ای شب هجران که یک دم در تو چشم من نخفت،،،،،انقدر بابخت خواب آلود من لالا چرا؟؟؟
بـخـت خـواب آلـود مـن

بـخـت خـواب آلـود مـن

ای شب هجران که یک دم در تو چشم من نخفت،،،،،انقدر بابخت خواب آلود من لالا چرا؟؟؟

شب یلدا

سلام.

خیلی خوبه که ما ایرانیها از قدیم و ندیم یه مراسمایی داریم که اگه شده باشه یک شبی هم به خاطر یه دقیقه بیشتر بودن کنار هم  اسمش رو بزاریم یلدا و اونشب در کنار هم کوچیک و بزرگ و پدرو مادر دور هم بگو و بخند کنیم.

قبل تر ها که این مراسمات پررنگ تر بود و با شکوه تر.من فکر میکنم الان باید بیشتر به این مراسمات پایبند باشیم .الانی که خیلی از هم دور شدیم و حتی گاهی عیدها هم همدیگه رو نمیبینیم.

من این مراسم ها رو دوس دارم .

شب یلدا های چندین سال بخیر که نفس بزرگترهایی که الان بینمون نیستن به اون فضا ارزش میداد و اعتبار.

خدا همه اسیران خاک و بیامرزه.

یلداتون مبارک








دو قدم مانده که پاییز به یغما برود


این همه رنگ ِ قشنگ از کف ِ دنیا برود


هرکه معشوقه برانگیخت گوارایش باد......


دل ِ تنها به چه شوقی پی ِ یلدا برود؟


گله هارابگذار!


ناله هارابس کن!


تابجنبیم تمام است تمام!!


مهردیدی که به برهم زدن چشم گذشت....


یاهمین سال جدید!!


بازکم مانده به عید!!


این شتاب عمراست ...


من وتوباورمان نیست که نیست!!


زندگی گاه به کام است و بس است


زندگی گاه به نام است و کم است


زندگی گاه به دام است و غم است


چه به کام و


چه به نام و


چه به دام...


زندگی معرکه همت ماست...زندگی میگذرد...


زندگی گاه به راز است و ملامت بدهد؛


زندگی گاه به ساز است و سلامت بدهد


زندگی گاه به ناز است و جهانت بدهد


چه به راز


و چه به ساز


و چه به ناز...


زندگی لحظه بیداری ماست زندگی میگذرد

پست تصویری

 یادتون که میاد گفتم توی اسباب کشی یه چیزایی از دوران نوجوونیم پیدا کردم.یه سری نقاشیه که من تو یه سال فکر کنم سال اول دبیرستان بود یا سوم راهنمایی که علاقه مند شدم به این مدادهای پررنگ و یه کمی هم به نقاشی کشیدن.الته من از بچگی علاقه وافری به نقاشی داشتم.اونم رنگ روغن.ولی هیچوقت به آرزوم نرسیدم.اوففففففف من خیلی چیزا میخواستم و نشد.

این نقاشی هام ،برای خودم زیباست و خودم لذت میبرم از دیدنشون.

پیشاپیش از فصل دوم میخوام با وای فایت بیایی ببینی.میترسم بسته ات تموم شه.هر چند من خیلی کم حجم کردم تصاویر رو.

دوس داشتین میتونین ببینین.

ادامه مطلب ...

من و بابام


خب به سلامتی و میمنت ماه صفر هم با تموم به قول ما ترکها( آقریقش)سنگینیش تموم شد.
همونطور که میدونید ماه صفر ماه سنگینی هستش.آقا این سنگینیش تا دیروز منو نگرفته بود تا اینکه ظهر رو انگشت من آوار شد.شاید برای شما هم سخت و باور نکردنی باشه اما ما دیروز ظهر کباب داشتیم خخخخخخخخشاید برای شما هم اتفاق بیافتد
کباباشم من تو اون سرما رفتم تو بالکن پختم اتفاقا.اومدم نشستم سر سفره مامانم گفت برو اون کره محلی رو بیار هوس کردم بخورم.منم اونو گذاشته بودم توی جا یخی.آوردمش مثل سنگ شده بود.کره های محلی هم که شونصد ساعت بزاری بیرون مگه حالا حالاها آب میشه.تو خونه ما به خاطر وزن بالای بابام اغلب بهش میگیم اینو نخور و اونو نخور .(العان متوجه شدید منظورمو؟؟؟خواستم بگم چاقی من موروثیه) اما انقدر که اصن بابام حرف گوش کنه ،حرف ما رو گوش نمیکنه.
دیروز به محض آوردن دیدم داره تلاش میکنه کمی کره بکنه .منم پطروس بازی درآوردمو یه قاشق برداشتم و افتادم به جون این کره.40سانت طولش بود 30سانت عرضش.همچی گرفته بودم تو بغلمو داشتم با یه قاشق سعی میکردم یه تیکه جدا کنم لامصب انقدر یخ بود پور یخ میریخت بیرون.منم شدت عملمو بردم بالا و با ضربه های کاری تر افتادم به جونش و نفهمیدم چی شدم ناخن شصتمم با قاشق رفت تو کره و وای وای چشمتون روز بد نبینه ناخنم برگشت و بلافاصله خون زد بیرون.خدارو شکر حالا ناخنم بلند نبودوگرنه فک کن چی میشد.
خلاصه "ب" رفت دستمال آورد وکمی روغن زدیم و وااای از دردش .انقدر درد داشت دوست داشتم بلند شم چند تا فریاد جگر خراش بکشم و اشک گوله گوله از چشمام بریزه بیرون که یه کمی حالم بهتر بشه خخخخخ(مث بچه ها)خلاصه با خون دل اون کبابها رو خوردم و نفهمیدم چی خوردم اصن.کوفتم شد اصن.خلاصه همه هی میپرسیدن خیلی درد داری؟؟؟خون میاد بازم منم مقتدرانه که عاره مثلا درد نداره و من خعلی مقاوم میگفتم نه خوبم.لامصب الان که میخوام اینو بنویسم اشک تو چشمام جمع شده
اصن بابام ازم نپرسید دستت چی شد؟؟؟لامصب انقدر این پدر من نگران من شده بود خخخخخخ
اصن از قدیم گفتن دختره و باباش.تو خونه مام اینجوری باور کنین.اصن انقدر ناراحت بود بروز نمیداد و انقدر این شدت ناراحتیش زیاده که تا به امروزم ازم نپرسیده دستت چی شده خخخخخخخخخخ
خدا این مهر و محبت رو و این عشقی که بین منو بابام هست رو از ما نگیره.
اینم از آخرین روز صفر که نفهمیدم چه کرده بودم که اینگونه مرا از شصت دستم تنبیه نمودخداوند متعال و من الان از شصتم نمیتونم کار بکشم نه که من خعلی کاریم اصن از کارام موندم وگرنه امروز کل خونه رو میریختمو و دوباره جمع میکردم خخخخخ.خاتون زرنگ میشد هاااااا



خلاصه که مبارکا باشه.انشاالله روزای خوب خوب براتون از راه برسه.

+++به به قالب خودم

چه کار سختیه این عنوان نوشتن!!!


سلام.دیگه چیزی به آخرای پاییز نمونده.چه زود تموم شد ولی و بعدشم زمستون و اه اه اه بعدشم بهار و تابستون

قبلنا این دو فصل رو دوست داشتم الان دیگه نه.

من خوبم و دارم دوران نقاهتم رو میگذرونم خخخخخخخخخ

آبمیوه فقط هلو بیارین و لاغیر.


امروز یه آهنگی شنیدم خوشم اومد.شنیدنش لذت بخشه تو این حال و هوای برفی.بالاخره برف رو هم دیدیم.

دیگه نگم که از مــــــهر که خداوند در بخشایششو به روی همه باز کرده توجه کنید از مــــــــــــــهـــــــــر

خب دیگه حرفی ندارم.یعنی نوشتنمم نمیاد اصن.آهنگشو این گوشه سمت چپ گذاشتم و متنشم گذاشتم .لذت ببرین از این روزای آخر پاییز.

 

+++آذر جون نمیدونم تولدت چه روزی بود اما تولدت مبارک.تبریک دست خالی منو با سخاوت بی حدت بپذیر.


راستی شاید بیان رو حذفیدم گفتم در جریان باشی.


+++تا درودی دیگر بدررررررود



من از بارش تند بارونو بارونو


چشمای گریونو چشمای گریونو


خواب پریشون و خواب پریشون            رســــــــیـدم


من از کوبه های تبرهای وحشی و


 از هق هق تک درختای بی جون و


 از بی سرانجام بیدای مجنون             رســـــــــیدم


به دادم بــــــرس      به دادم بــــــرس


به دادم بــــــرس      به دادم بــــــرس


من از بال زخمی ترین زخم پرواز و پروازو


 آغاز سنگین ترین موج طوفان و طوفان و


 کوران و سرما      رســــــــیدم


من از گوله برفای ته موننده ی سرد کوه ها و


 از بین ابرا و ابرا و از پشت برگ درختان تنها    رســــــــــــــیدم


به دادم بــــــرس      به دادم بــــــرس


به دادم بــــــرس      به دادم بــــــرس


تو اما خود من خود باتو بودن


 خود بی بدیل شکوه رسیدن


تو مثل یه آغوش اندازه ی من


به دادم بـــــــــــرس      به دادم بـــــــــرس

حس خوب من

یکی از مواقعی که حس های خوب که بهم دست میده تو این هوای پاییز و هوای زمستون کلا،اینه که میخوام چیزی بدوزم و برم تو اتاق و بازم شلخته پلختگیام شروع بشه و هر جا رو که نگاه کنی یه عالمه نخ و سوزن وپارچه ریخته شده باشه و من همراه غرغر کردنام مشغول دوختنم و اونوقت مامانم بیاد اتاق و یه جایی پیدا کنه برای نشستن و بعد از کلی اینور و اون کردن الگوها و پارچه ها بالاخره یه جا پیدا کنه واسه نشستن.

من خیلی این لحظات رو دوس  دارم.اینکه مامانم بیاد بشینه و به شوفاژ تکیه بده و چایی و میوه بیاره برام و همچنان که داره به من ایرادمو میگه دستاشم در حال جنبیدنه و نخ جمع کردن از رو زمین و گفتن چند تا بد وبیراه که کی تو منظم کار میکنی  شلخته؟؟؟این سوزنها رو ببین همش رو زمینه .پای یکیمون بره بدبخت میشیم هاااا.اول از همه هم پای خودت میره.منم بخندم و بگم ای باوااااا مامان صدبار گفتم سوزنای من منو میشناسن و تو دست و پای من نمیرن.بهشون گفتم تو دست و پای شمام نرن.و ....بازم غر غر که هرچی من میگم یه چیزی میگه .حالا رفت بهت میگم 

ما از سوزن خاطره خعلی بدی داریم.تو زانوی  پای خواهرم سوزن رفت و بیهوش شد.بعد بردیم دکتر .دکتر گفت اگه اذیتت نمیکنه بزار بمونه تو پات.در آوردنش خیلی بده و ممکنه یکی دو رگت پاره بشه.اینه که اون سوزن موند تو پای خواهرم و الان  سالهاست جا خوش کرده.به خاطر همین بابا و مامانم حساسن به سوزن.برعکس من...

خلاصه که بشینه و هیچ کاری هم نکنه .فقط بشینه و بعد از جمع و جور کردن نخ ها دست به سینه و هی ببینه داری چی میکنی؟؟؟

من عااااااشق این روزام.که مامانم میاد تو اتاق.انگار باخودش اصلا گرما میاره.و اینم بگم که تابستونا اینجور نیس هاااا.فقط این احساس خوب رو تو زمستونا دارم.یا مثلا وقتی یه آفتاب بی جونی میزنه ،بره بشینه ایوون و سبزی خوردن پاک کنه.بعد من از پشت پنجره هردم سرک بکشمو و ببینم داره سبزی پاک میکنه.

یا مثلا تو بعضی شبای زمستون که برامون قصه میگه.من تموم این لحظات رو دوس دارم.اما لذت بخش ترینش همون موقع خیاطی کردنمه که اوففففففففففففف خعلی احساس خوبی بهم میده.دلم گرم میشه همچی.

هععععیییییییییی یادش بخیر خونه قبلیمون شوفاژداشتیم مامانم میموم تو اتاق اینجا البته بخاری داریم اما هعییییییییی


+++دلم خیلی خونه سابقمون رو میخواد.این خونمونو تا چن وقت پیش دوس داشتیدم هااااا نمیدونم چی شد که دیگه دوستش ندارم.

++++پیش از هر زمان دیگه ای احساس پوچی میکنم.اصن من برای چی زنده ام.ای خدااا پاسخگو باش.بیحوصله ام خعلی اوففففففف.


++++اوفففف غم و غصه زیاد شد به مدد الهی شدیدا نیازمندیم.


++++جدیدا دوس دارم هی  قالب عوض کنم ولی یه مدت بعد زده میشم.این شاید آخرین قالب باشه که میذارم بعد قالب خودم رو میذارم که سالهاست قالب وبمه.

چند شب پیش داشتم به  "م" میگفتم یه کاری کن یه رژیمی بده من زوووود لاغر شم  آخهههه.

تو چه جور پسری هستی که مادرت ازت راضی نیست؟؟؟(یه اتفاقی افتاده که من مادر" م" و اون پسرم.)

اونم گفت مادر جان چشم میخوای برات مواد جور کنم؟؟؟سریع جواب میده.خخخخخخ.

شوخی شوخی حرف کشیده شد به مواد و گفتم نظرت چیه برم شیشه بکشم راستونکی؟؟؟گفت عاره بدم نیست جواب میده .قویتر از هر رژیمیه.گفتم طریقه مصرفشو بگو و جور کن خلاصه برام. فقط قول بده لاغر شدم منو ببری یه کمپ  خوب بخوابونی و تموم تلاشت رو کنی که من پاک پاک بشم.اونم قول داد که تموم تلاششو کنه برای ترک اعتیاد من.بعد شروع کرد از چن نفری که اسیر اعتیادن و قبلا چی بودنو و چی شدن.

خلاصه گفتم  میدونی چیه؟؟؟اون کسی که به اعتیاد دچار میشه اون اولین باری  که مواد رو کشیده بهش مزه کرده و تو تموم این سالها هم فقط میکشه که مزه ی اول مواد رو دوباره تجربه کنه.میکشه که به اون لذت اولی برسه که مواد رو کشیده.اون حس و حال.تجربه کردن یه حال غیر ارادی . "م"گفت عاره همینطوره.کسایی که میکشن فقط دنبال لذتن که دیگه هیچوقت تجربه نمیکنن.فقط بدتر از قبل  غرقش میشن.هربارم که میخوان ترک کنن نمیتونن.گفتم میدونی چیه" م"؟؟؟دو دسته از آدما تو زندگی میبازن.اولیشون اونایی که ساده ان و زود گول میخورن و توان گفتن نه رو ندارن و دسته دوم فکر میکنن زرنگن وعمرا که گول بخورن.دوتاشونم از اونور پشت بوم میافتن کسی که فکر میکنه عمرااااا مواد نمیکشه و حالا یه پک که چیزی نمیشه دقیقا همین یه پوک یه پوک کار دستش میده و بعدم قبول نداره که مصرف کننده ست."م" گفت دقیقا مشکل اینجاس.کسی که به خودش بقبولونه که اعتیاد داره میشه براش کاری کرد اما اینا خودشونم فکر میکنن آدم سالمی هستن.و هرگزم زیر بار این نمیرن که بگن من معتادمو و اعتیاد دارم.کسایی میتونن ترک کنن که  خودشون قبول کنن که مواد میکشن.

خدایی کی فکر میکرد روزی ،چیزی به عنوان مواد بتونه جوونامونو جلوی چشمامون  پر پر کنه و زندگیا رو بریزه به هم؟؟؟


بعله.....میخوام یه متنی بازم از کلیدر بزارم که الان با خوندنش میبینم بیربط هم نیس به قضیه ای که گفتیدم

این متنی که از کتاب کلیدر برداشتم.فقط برای لذت بردن از زندگی اینو نوشته ولی بخونید متوجه میشید اصلامنظورم چیه در رابطه با متن بالایی.

اصلا شما با من چیکار دارین من کاررررررم.


زندگانی کرده ایم خان عمو،یک بار زندگانی کرده ایم و هیچ آدمی در این دنیا بیش از یکبار زندگانی نمیکند.

خوب اگر نگاه بکنی میبینی که زندگانی کرده ایم.

زندگانی یکبار است و نه بیشتر.  

همان یک بار که نسیم صبح را به سینه فرو می دهیم،همان یکبار که عطش خود را با قدحی آب خنک فرو مینشانیم،همان یکبار که سیبی را گاز میزنیم وهمان یکبار که تن در آب می شوییم و همان یکبار که سوار بر اسب در دشت تاخت میکنیم....یک بار... ونه بیشتر.

بعداز آن دیگر تمام عمر را ،ما دنبال همان چیزها می دویم.

بعد از آن دیگر تمام مدت را به دنبال همان طعم اولین زندگانی هستیم.

در پی لذت اول،سیب را به دندان میکشیم،تا طعم بار اول را در آن بیابیم....

آب  را سر میکشیم تا لذت رفع عطش بار اول را پیدا کنیم.... 

در آب غوطه میزنیم تا به شوق بار اول برسیم و نسیم را می بلعیم تا نشانی از آن اولین نسیم بیابیم.

زندگانی یکبار است در هر فصل....

تو چه میپنداری ستار؟؟؟تو درباره ی زندگانی چه فکر میکنی؟؟؟

ستار لحظه ای تامل کرد و سپس به جواب گفت:

شیرینی زندگانی بیش از یک بار به کام نمی نشیند،اما تلخی هایش هر بار تازه اند،،،،هر بار تازه تر


عموهای فیتیله ای

همونطور که میدونید افتخار من  خاتون خانم ،،،آذری و ترک زبون بودمه.

هرکسی تعصب و غیرت داره رو قومیتش.مثل همه ما که لرو کرد و ترک و بلوچ و تهرونی هستیم.و اگه پاش بیافته و کسی بخواد توهینی کنه انقلاب میکنیم و اعتراضمون رو نشون میدیم.حتما قضیه چند سال پیش رو یادتون میاد که کودتا به پا کردیم ما آذریها؟؟؟واینکه طی یه فیلمی که از شبکه 3پخش میشد، لرها اعتراض کردن و پخش نشد او ن فیلم و ......  این درسته همه باید این تعصب رو داشته باشن منم بسیار متعصبم.کسی که بخواد به آذری ها توهین کنه باالطبع منم توهین میکنم بهش و ساکت نمیشینم.همه اینجورین.حتی گاهی از قومیت همدیگه هم دفاع کردیم حداقل من که اینجوریم.اینم قبول کنید که همه جا خوب و بد  داره و خشک و تر رو باهم نمیسوزونن.

اما...این حرفا زده شد تا برسیم به فیتیله ای ها.خییییییلی کار زشتی کردن و به من آذری زبون هم خعلی برخورد.ولی در عین حال دو حس متضاد داشتم.نه میتونستم بگم قطعا و بی برو برگرد متنفرم از فیتیله ای ها نه میتونستم بگم نیستم.آخه یه کم که فکر کنیم میبینیم اونا با همه قومیتها شوخی کردن.چه کرد و چه لر و چه ترک و....به هیچ عنوان نمیتونم بگم قصد و غرضی تو کار بوده و اینا به عمد اینکارو کردن.آخه مگه میشه 20-30سال بیان و بر ای بچه ها کار کنن و برنامه فیتیله شون گل کنه و بعد از این همه محبوبیت و اینهمه کار خوب کردن و تو این سن و سال که موهاشونو تو این کار سفید کردن و از لذتهاشون گذشتن وهرجمعه حاضر بودن و عالی واین کارنامه درخشانشون و دل ملت رو شاد کردن،بیان از عمد این کارو کنن!!!

من هنوزم یادم نرفته برنامه فیتیله که اومد اولش تا چن سال مخاطبینش آدم بزرگا بودن تا بچه ها.انقدر که اینا شیرین و بانمک بودن.و انقدر تنوع داشت کارشون.از همون اولم با همه قومیت ها شوخی میکردن و هیچکسی هم اعتراضی نمیکرد.من از همون سوم ،چهارم ابتدایی که این عموها اومدن مدرسه مون و برنامه اجرا کردن تا به امروز دوستشون دارم.

و فکر میکنم اون قضیه برمیگرده اولا به نویسنده برنامه و بعدش به مدیر پخش.برنامه که برنامه زنده نبود.میتونستن آیتم رو حذف کنن.میتونستن به قول تهیه کننده اصلا اون آیتم رو بدون لهجه خاصی اجرا کنن .حالا هرچی بدو بیراهه به این 3نفر میرسه چون این سه نفر جلوی لنز دوربین رفتند و ما از تلویزیون هامون این سه نفر رو دیدیم و مسبب اصلی رو هم فقط و فقط این سه نفر رو میدونیم و لاغیر.

اما من با قاطعیت میگم که اون بنده خداها هم الان انقدر  ناراحت هستن که چرا اینکارو کردن که حد نداره.مخصوصاکه یکیشونم خودش ترک هستش.

نمیدونم برنامه ای که از شبکه دوم پخش شد رو دیدید؟فروتن میگفت آخه من اگه از جون و دل این مردمو دوس نداشتم که تا الان و تو شرایط مختلف نمیومدم برنامه اجرا کنم.دوتا بچه های من تو روز جمعه بدنیا اومدن .برادرم جمعه فوت شد و من روز هفتمش اومدم و برای مردم برنامه اجرا کردم اونوقت من چه طوری میتونم بیام و برنامه ای بازی کنم و از قصد و غرض آیتمی پخش شه که ماحصلش بشه این!!!که بخواد ملتم رو ناراحت کنه!!!

آقا به نظر منم راس میگن.خودشونم معذرت خواستن و به اشتباهشون پی بردن و خودشونم گفتن انسان جایزالخطاست.

من خودم به ضرس قاطع میگم اگه جز این عموها کسی دیگه ای این کارو میکردقطعا  شک میکردم با این عملشون.آقا من هیچ جوره نمیتونم قبول کنم که عموها مقصر تمامن.اصلا به قول فروتن کارنامه روشنشون داره میگه که اشتباه شده.اشتباه کردن.

حالا من به عنوان یه آذری ترک زبان میتونم این عمل رو دیگه انقدررررر گنده اش نکنم و هزار تا بد وبیراه نگم.اگه بد وبیراهی هم هست به نویسنده و مدیر نظارت و پخشش میرسه نه اینا.این رسانه های غربی هم که شدن آتیش زیر خاکستر.منتظرن اتفاقی بیافته و بین مردن شورش ایجاد کنن انقدرررر یه مشکل رو گنده نشون میدن که مردم رو بندازن به جون هم.ول کنم نیستن.ماباید به این آتیشا دامن نزنیم و اتحاد داشته باشیم.

من میدونم ترکها انقدر فهمیده هستن که عذر خواهی فیتیله ای ها  و قبول میکنن و قبولم دارند که انسان جایزالخطاست .

امیدوارم به زودی ببینمشون توی تلویزیون یا اینکه اگه قرار نیس بیان تو رسانه، نونشون آجر نشه بعد از اینهمه فعالیت خوب و انسان دوستانه.