بـخـت خـواب آلـود مـن

بـخـت خـواب آلـود مـن

ای شب هجران که یک دم در تو چشم من نخفت،،،،،انقدر بابخت خواب آلود من لالا چرا؟؟؟
بـخـت خـواب آلـود مـن

بـخـت خـواب آلـود مـن

ای شب هجران که یک دم در تو چشم من نخفت،،،،،انقدر بابخت خواب آلود من لالا چرا؟؟؟

آنتــــــــــــــــــراک

سلام.این پست چیز خاصی جز حرف زدن ساده نیست و من همین اول کاری بهتون میگم اگه دوست ندارید میتونید نخونید و حتی از نظر ندادنتونم اصی و ابدی ناراحت نمیشم 

اصن این پست آنتراکه منه.همینجوری میخوام بنویسم.هیچ چیز خاصی هم نیست اصلا.حتما که نباید موضوعی پیش بیاد بخوام بنویسم.

امروز اینطرفها بارید .چه بارون خوبی.اونطرفه چطور؟؟؟

ای خدااااااااااا چقدر بد که داریم به بهار و تابستون نزدیک میشیم.یعنی وحشتناک تر از اینم میتونه باشه که بهار و تابستون با اون روزای بلند و کسل آورش و اون هوای دلگیر بهار که اصلا معلوم نیس با خودش چن چنده،داره از راه میرسه؟؟؟

فکر کردن به بهار مخصوصا ،،موجب تبخال زدن من میشه حتی.ینی تا این حد.

---دیروز تولد "ف" بود.12 سالش شد.بر اش جشن نگرفتیم که ییهو 26 بهمن تولد 4نفر از بهمنی ها رو با هم بگیریم ماشالا بهمنی زیاد تو خونه ما موج میزنه.

---همیشه دوس داشتم یه کار اداری داشته باشم که متاسفانه نه رشته ام خورد نه پارتی داشتیدم خخخخخخخ

خب یه کم از شخصیتم بگم.....اوممممم خب من خیلی آدم باشخصیتی هستم.خخخخ خو بابا بی شخصیتم

خو جدی میگم خیلی آدم جدی هستم.کم لبخند میزنم.اما اگه رو مودش باشم زیاد میخندم و زیادی میخندونم.

---بعضی وقتها نمیتونم عصبانیتمو کنترل کنم.به خاطر همین یکی رو رنجوندم.اه لعنت به من. 

---میخوام رو موهام حنا بزارم.میگن ریشه مو رو سفت میکنه.نشدم از بیخ میزنم.مو میخوام چیکار

---گفته بودم رنگ سبز رو دوست دارم؟؟؟آره خو عاشق رنگ سبزم جدیدا از آبی هم خوشم میاد.

---برام غیر قابل باوره که به زیتون علاقه مند شدم.دیگه چی میشد که یکی دوتا اونم فقططططط زیتون پرورده میخوردم الان مثل خوره افتادم به جون زیتونامون.اعتیاد پیدا کردم.دبـــــــه دبـــــــــه فک کن زیتون میخورم.

میگم نکنه این تغییرات باعث بشه از آبگوشت هم خوشم بیاد؟؟؟بلا به دور.آخه آبگوشت چیه دیگه؟؟؟

من بچه که بودم نوک زبونم میگرفت.همیشه میخواستن من آبگوشت بخورم میگفتن آبگوشت غذای لذیذه.بعد من با زبون گرفتگیم میگفتم نمیخووووووورم آبگوشت غذای یزیده.

ل رو نمیتونستم بگم و فکر میکردم آبگوشت غذای یزیده.لبم حتی نمیزدم.

اصن جدیدا مشکوک شدم به خودم.من کتلتم میخورم حتی.یا للعجب شگفتااااااا واقعا.کتلتم حکم آبگوشت رو برای من داره.

---داریم با خونواده یه سری کارتون های قدیمی رو میبینیم از جمله جودی ابوت،حنا دخملی در مزرعه،دختری به نام نل.

---دوس داشتم طرفای شمال یا حتی طرفای خودمون تبریز و میانه تو یکی از روستاها یه خونه میداشتیم اصلا اندازه یه اتاق نه بیشتر اما یه جای آروم میداشتیم و الان من بارو بندیل رو میبستم و میرفتم اونجا فقط یه نفر بود برام نهار شام درس میکرد نمیرم از گرسنگی.

همین...فقط  همین.عایا چیز زیادیه؟؟؟

---یه فرم عینک خریدم.باس وقت بگیرم برم ببینم چقدر نابینا شدم از سه سال پیش تا الان.میخوام چشمامو عمل کنم.خسته شدم از عینککککککک .کاش ثابت شه زودتر برم زیر تیغ عمل جراحی.

---سالها پیش از مشهد یه پلاک زنجیر نقره خریدم که متاسفانه نقره بهم نساخت و گردنمو زخم و زیلی کرد.بعد من تصمیم گرفتم از بابا مامانم پول بگیرم بدم طلاشو بسازن.خیلی کوچولو موچولو.فک نکنید بزرگه و دارم زور میگم هاااااا.هنوز ندادم بسازن.

---خب فکر کنم دونستید که قالب فعلیمو خودم ساختم.خیلی امکانات نداره.مثلا نمیشه موسیقی گذاشت.فردا شاید قالب وبمو عوض کنم.

قالبمو گشتم پیدا کردم هااااا.عاشق قالب فعلیمم اما خو امکانات نداره.باز اگه از اون یکی خوشم نیومدباز اینو میذارم.

---آقا اگه قصد افق رفتن دارین بگین خوووو.مث من که گاهی وقتا معلوم نیس کی میام آخرش مینویسم تا درودی دیگر بدرودوالااااا

---میگن افق جای خوبی شده بس بزرگ و زیبا.دوس دارم یه سفری برم افق.

---خب دیگه پاشم برم دنبال کارم.فقط این تا یادم نرفته عکس شالگردنی که مادر عزیز زحمت کشیده و برام بافته.خدایی بهترین هدیه ست و من تا آخر عمرم حفظش میکنم.خدایی حسش نبود که هنری بندازم.البته به اندازه کافی هنری هست.




فعلاااا