بـخـت خـواب آلـود مـن

ای شب هجران که یک دم در تو چشم من نخفت،،،،،انقدر بابخت خواب آلود من لالا چرا؟؟؟

بـخـت خـواب آلـود مـن

ای شب هجران که یک دم در تو چشم من نخفت،،،،،انقدر بابخت خواب آلود من لالا چرا؟؟؟

من و بابام


خب به سلامتی و میمنت ماه صفر هم با تموم به قول ما ترکها( آقریقش)سنگینیش تموم شد.
همونطور که میدونید ماه صفر ماه سنگینی هستش.آقا این سنگینیش تا دیروز منو نگرفته بود تا اینکه ظهر رو انگشت من آوار شد.شاید برای شما هم سخت و باور نکردنی باشه اما ما دیروز ظهر کباب داشتیم خخخخخخخخشاید برای شما هم اتفاق بیافتد
کباباشم من تو اون سرما رفتم تو بالکن پختم اتفاقا.اومدم نشستم سر سفره مامانم گفت برو اون کره محلی رو بیار هوس کردم بخورم.منم اونو گذاشته بودم توی جا یخی.آوردمش مثل سنگ شده بود.کره های محلی هم که شونصد ساعت بزاری بیرون مگه حالا حالاها آب میشه.تو خونه ما به خاطر وزن بالای بابام اغلب بهش میگیم اینو نخور و اونو نخور .(العان متوجه شدید منظورمو؟؟؟خواستم بگم چاقی من موروثیه) اما انقدر که اصن بابام حرف گوش کنه ،حرف ما رو گوش نمیکنه.
دیروز به محض آوردن دیدم داره تلاش میکنه کمی کره بکنه .منم پطروس بازی درآوردمو یه قاشق برداشتم و افتادم به جون این کره.40سانت طولش بود 30سانت عرضش.همچی گرفته بودم تو بغلمو داشتم با یه قاشق سعی میکردم یه تیکه جدا کنم لامصب انقدر یخ بود پور یخ میریخت بیرون.منم شدت عملمو بردم بالا و با ضربه های کاری تر افتادم به جونش و نفهمیدم چی شدم ناخن شصتمم با قاشق رفت تو کره و وای وای چشمتون روز بد نبینه ناخنم برگشت و بلافاصله خون زد بیرون.خدارو شکر حالا ناخنم بلند نبودوگرنه فک کن چی میشد.
خلاصه "ب" رفت دستمال آورد وکمی روغن زدیم و وااای از دردش .انقدر درد داشت دوست داشتم بلند شم چند تا فریاد جگر خراش بکشم و اشک گوله گوله از چشمام بریزه بیرون که یه کمی حالم بهتر بشه خخخخخ(مث بچه ها)خلاصه با خون دل اون کبابها رو خوردم و نفهمیدم چی خوردم اصن.کوفتم شد اصن.خلاصه همه هی میپرسیدن خیلی درد داری؟؟؟خون میاد بازم منم مقتدرانه که عاره مثلا درد نداره و من خعلی مقاوم میگفتم نه خوبم.لامصب الان که میخوام اینو بنویسم اشک تو چشمام جمع شده
اصن بابام ازم نپرسید دستت چی شد؟؟؟لامصب انقدر این پدر من نگران من شده بود خخخخخخ
اصن از قدیم گفتن دختره و باباش.تو خونه مام اینجوری باور کنین.اصن انقدر ناراحت بود بروز نمیداد و انقدر این شدت ناراحتیش زیاده که تا به امروزم ازم نپرسیده دستت چی شده خخخخخخخخخخ
خدا این مهر و محبت رو و این عشقی که بین منو بابام هست رو از ما نگیره.
اینم از آخرین روز صفر که نفهمیدم چه کرده بودم که اینگونه مرا از شصت دستم تنبیه نمودخداوند متعال و من الان از شصتم نمیتونم کار بکشم نه که من خعلی کاریم اصن از کارام موندم وگرنه امروز کل خونه رو میریختمو و دوباره جمع میکردم خخخخخ.خاتون زرنگ میشد هاااااا



خلاصه که مبارکا باشه.انشاالله روزای خوب خوب براتون از راه برسه.

+++به به قالب خودم

نظرات 16 + ارسال نظر
مجتبی یکشنبه 22 آذر 1394 ساعت 15:45 http://everything-i-am.blogsky.com

سلام, کباب!! مگه میشه مگه داریم: |
حالا چه کبابی بود, کنجه,جوجه,کوبیده...
نوش جان

حالا ماجرای منو بابام یا منو کباب یا منو کره محلی یا منو شستم؟ کدوم وجهش پر رنگ تر بود ؟

عه وااا چه جالب من الان وبت بودم.
العان منظورت سلام،،،،کباب بود یا سلام کباب
کوبیده بود.پررنگش مهر و محبت پدر من نسبت به من بود و انگشت شصتمو و اینکه کباب خوردیم
معلوم شد کدوم پررنگ بود یا بیشتر توضیح بدم

مجتبی یکشنبه 22 آذر 1394 ساعت 15:57 http://everything-i-am.blogsky.com

بله دیدم
خب بعد از سلام مکث گذاشته بودم, مخاطب سلام شما بودین نه کباب
بح کوبیده خونگی
الان دقیقا مشخص شد, ممنون

آهاااااان.خواستم بگم اگه با کبابی.کباب بهت سلام میکنه
علیک سلام پسر گلم آقا مجتبی
خواهش میکنم.کلا همه میگن خوب توضیح میدمباز اگه چیزی خواستین بپرسین جواب میدم

نورا یکشنبه 22 آذر 1394 ساعت 17:20 http://eskelet.blog.ir

سلام خاتون خانوم الان خوبی ک ایشالا
باورت نمیشه همزمان که میخوندم به قسمت برگشتن ناخونت که رسیدم قیافم رفت تو همو گفتم آخ
واسه منم پیش اومده واقعا خیلی درررد داااره
نمیدونم گفتنش بده یا نه ولی خداروشکر که صفر تموم شد
ربیع مباااارک

سلام نورا
بهترم ممنون.
عاره خعلی درد داشت پوکوند از درون اصن منو.
عاره خداروشکرم داره واقعا

فاطمه یکشنبه 22 آذر 1394 ساعت 17:20

بابا بابات که عقش منه.عاشق خونسردیشم اصلا.
اینجوری میخواست بگه چون منو واسش نگرفتی از دستت ناراحته

عجب!!!!
پس داشت غیر مستقیم میگفت تو رو میخواد

بابا جان یکشنبه 22 آذر 1394 ساعت 18:52 http://http://farhadmehrbina.blogfa.com

سروجان فدای شکم

محمدعلی یکشنبه 22 آذر 1394 ساعت 21:36 http://tamameman64.blogfa.com

سلام خاتون خانم.چرا مواظب نبودید خوب؟
کاش برای ما هم اتفاق بیافته .کباب هوس کردم.نوش جونتون بااینکه گفتید بهتون نچسبیدهاز دوست داشتن زیاد به روتون نیاورده

امیر دوشنبه 23 آذر 1394 ساعت 00:18 http://tanha4all.blogsky.com

سلام قالب جدید مبارک
اوه بابا مواظب باش ان شالله زودی خوب بشه

سلام .ممنووووونم.
عاره ایشالا خوب شه .دردش امانمان را برید بسی

یه دونه دوشنبه 23 آذر 1394 ساعت 23:14

شاید باورت نشه ولی ماهم کباب خوردیم جمعه
اصن وقتی گفتی ناخنم برگشت حالم بدشد چون درکت کردم وبراخودم اتفاق افتاده و واااااای چ بده

واقعا باورم نمیشه.اشک تو چشمام جمع شد اصن
فکر کنم کلا واسه خانوما اتفاق افتاده.همه درک میکنن

مهندس دیوانه دوشنبه 23 آذر 1394 ساعت 23:19 http://jenin.blogsky.com

خواننده آهنگ وبلاگتون کیه؟

کامران رسول زاده

ف سه‌شنبه 24 آذر 1394 ساعت 00:17 http://harfhaye- man1.blogfa.com

وااااای چقدر دردناک. اصلا اون کباب کوفت آدم میشه:(
آقا مثل اینکه به همه بابا ها باید گفت کره محلی نخور. من فکر کردم فقط بابای خودم اینطوریه‌خخخخ

کوفت نگووووو بگو زهر مارررررمیشه
کلا از قدیم گفتن دیگه مردها سرو ته یه کرباسن
والسلام و علیکم

vahid چهارشنبه 25 آذر 1394 ساعت 14:56 http://vahidmahmoodiyan.blogsky.com

سلام باجی

خوبه 60پات تو چِشِد نرفتِس
حالا بابا شوما که خُبِس من یه باز ظهر خوابیدم وقتی پا شدم ساع 19بود. پاشُدم دیدم کسی خونه نیس زنگ زدم به بابا.میبینم سر و صدا میاد.به بابا میگم کجایین میگه ما شهر بازی اِرَم.اِاِاِ مگه تو با ما نیومدی!!!!!

ان شائ الله که در کنار پدر و مادر گرامیتون مستدام باشید.حق یارتون

سلام قارداش
ممنونم
خدا پدرو مادر شما رو هم براتون نگه داره

فاطمه چهارشنبه 25 آذر 1394 ساعت 18:03

. چهارشنبه 25 آذر 1394 ساعت 18:09

سلام خاتون بانو
اومدم وبت فکرکردم اون وب بلاگفاته و دوباره چک کردم دیدم نه بلاگ اسکای هست
قالبتو :))
من برم مطلبو بخونم
نمیدونم چرا من هربار میام تو مطلب نمیزاری همین که چندروز نباشم میبینم مطلب گزاشتی

سلام آذر جان.
راسش هیچ قالبی به دلم ننشست تا قالب خودم.به خودم که آرامش میده حالا خواننده هام رو نمیدونم.
خو آخه یه وقتایی نوشتنم میاد دیگه بانوی آذری

. چهارشنبه 25 آذر 1394 ساعت 18:14

وااااای دست
البته الان فکرکنم خوب شده باشه و من برای احوالپرسی دیر کرده باشم
حتی تصورش هم دردناکه:((
واییییی به روزای آخر آذر داریم میرسیم
من که میگم این ماه فقط مخصوص منه و برای من ساخته شه :((

آره خیلی بهتره.سلام میرسونه به خاله آذرش
حالا از چه نظر میگی؟؟؟که آذر برای تو ساخته شده فقط.چون منم عقیده دارم مهر فقط برای من ساخته شده و بس.همچنین نارنگی

. چهارشنبه 25 آذر 1394 ساعت 21:51

تا این حد به نارنگی تعلق خاطر داری ؟؟
اره به همون دلیل که شما مهرماه رو مخصوص خودت میدونی

باورت نمیشه سر نارنگی خون میریزمینی انقدر خاطر خاشم
من بی هیچ دلیلی دوسش دارم

مارال شنبه 28 آذر 1394 ساعت 16:20 http://maralvazendegi.blogfa.com

سلام عزیزم امیدوارم دستت بهتر شده باشه.منم موافقم که صفر سنگین بود برای من هم همین طوری گذشت.
راستی من به اسم پروین لینکت کردم عوضش کنم؟

سلام مارال خانم.کامبا خوب شده دیگه.
ایشالا که از این به بعد روزای خوبی براتون تو راه باشه.

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.