بـخـت خـواب آلـود مـن

ای شب هجران که یک دم در تو چشم من نخفت،،،،،انقدر بابخت خواب آلود من لالا چرا؟؟؟

بـخـت خـواب آلـود مـن

ای شب هجران که یک دم در تو چشم من نخفت،،،،،انقدر بابخت خواب آلود من لالا چرا؟؟؟

خاتون دلش غصه داره......خیلی

خیلی غمگینم.خییییلی ناراحتم.با اینکه خیلی خسته ام خوابم نمبره.باید بنویسم شاید بازم بشه با نوشتن آروم شد.

خودکشی یعنی پایان راهه؟امروزساعت 9و ربع شب بود که  یهو خبر دار شدم دوست "ل" که شاید من تو کل زندگیم 3-4بار بیشتر ندیده بودمش،خود کشی کرده.فکر کنم آخرین بار تولد 6سالگی "ب".درسته زیاد ندیدمش و آشنا نبودم باهاش، ولی مگه میشه از خبر مرگ کسی ناراحت نشد؟؟؟

جوون بود هنوز.2تا دختر داشت.

3-4 روز پیش داشت با"ل"حرف میزد و ازش کمک میخواست.با هم قرار گذاشتند که برن پیش دکتری.آخه "ف" افسردگی داشت.خیلی تو خودش بود نمیجوشید با کسی.با"ل" راحت بود.

چه جوری دلش اومددوتا دخترشو بزاره و بره.یکی از دختراش تو اوج جوونیه.مگه میتونه دیگه تا آخر عمرش کمرشو صاف کنه...

مگه میتونه امروز رو یادش بره....مگه حالا حالاها  میتونه سرپا بشه....

کجا رسیدی" ف" که فقط  مرگ برات تو ذهنت پررنگ شد و چاره رو تو خودکشی دیدی ؟؟؟

چی شد که زدی بیرونو و رفتی تو اون ساختمون 7طبقه.

تو که رفتی دیدی بالا پشت بوم درش بسته ست چرا به خودت نیوندی و نگفتی نباید خودمو بکشم؟؟؟چرا نگفتی این یه نشونه ست برای ایتکه از این کار دست نگه داری...چرا گشتی و یه پنجره رو میدا کردی و زدی شیشه اش رو شکوندی؟ و بعد با زور و زحمت ...خودتو پرت کردی پاایین.

وااااای خدا تصورشم برام سخته.....

وقتی خبر مرگشو "ب"با چشم گریون داد،انگار تو ذهن من هزاران صدا میپیچید" ف"خودشو پرت کرده..."ف" خودشو پرت کرده و مرده...

یاد اون صبح  گرگ و میشی افتادم که بابام خبر مرگ زن عموم رو دادو انگار صدای مویه دخترعموهام رو از فاصله دوری میشنیدم.حالا صدای جیغ بچه های "ف"تو گوشمه.هر آن... هر لحظه ....

دوس دارم بدونم اون لحظه چی تو ذهنش بوده که به راحتی پشت پا زد و رفت.اصن داشت به چی فکر میکرد؟؟؟.چشاش جز سیاهی هیچی ندید.؟؟؟فقط چاره رو تو مرگ دیدبه کجاش رسیده بود که یه لحظه هم نترسید و با سرعت تمام به سمت مرگ می رفت.به دختراس فکر نکرد...به زندگیش... به عمری که هنوز تموم نشده....به خانوادش فکر نکرد ینی.... به مادرش....به خواهراش....نمیگم به شوهرش چون شوهرش آدم خوبی نبود....نمیگم به خاطر شوهرش و نفرت از شوهرش خودشو کشته... اما بی تاثیرم نبوده....

"ل"حالش خیلی بد بود .منم با اینکه زیاد نمیشناختمش اما حالم دگرگون شد اصلا اا.بد به هم ریختم.خبر شنیدن مرگ طبیعی یه چیزه و خبر خودکشی یه چیزه دیگه."ل" گفت بریم پیاده روی نفسم درنمیاد.گفتم بریم.زدیم بیرون و 11 اوندیم.راه رفتیم....رفتیم.. و هی رفتیم....رفتیم شاید هوای پاییزی و سرد ،حالمونویه کم بهتر کنه.

شاید اگه یه زمون دیگه بود و حواسمون به دوروبرمون تموم محله رو شناخته بودیم.چقدر حالمون بد بود.یه صدای نوحه ای میومد و باعث آرامش قلبم میشد.نه اون حرف میزد نه من اما من همش نگاهم به ساختمونا بود 

این 4طبقه ست،اون 5 طبقه،اما اون خودشو از 7طبقه پرت کرده.چقدر بدم اومداز ساختمونا.هرچی بلندتر بیشتر نفرت انگیز تر....

هواسرد بود .خیلی سرد.اولش نفهمیدیم .هنوز داغ این خبر رو دلمون بود.. و گاهی یه آهی میکشیدیم.میدونستم که "ل"داغونتره از منی که اونقدر نمیشناختمشه.همش گاهی که حرف میزد میگفت چرا "ف" اینکارو کردی آخههه؟؟؟باورم نمیشه اصن مرده....

 و من درواقع هیچی نمیتونستم بگم تا آرومش کنم.خیلی هم زور زدم که بگم و تنها چیزی که گفتم این بود...راحت شد فکر کنم....

اون خیلیییییی افسرده بود.این چند سالم زندگی نمیکرد،فقط نفس میکشید.

میدونم چرت و مرت گفتم ولی عین حقیقت بود اون فقط شب رو صبح میکردو صبح رو شب.پر از افسردگی بود و دارو مصرف میکرد.واین اواخر که زنگ زد به "ل" از چیزاهایی حرف میزد که نبود و فقط به چشم اون میومد.از چیزهایی که باعث اذیت کردن روحش میشدن.میگفت همه بهش میکن دیوونه شدی...هیچکی باورش نداره.. 

آه خدا.....چقدر مرگ آسون شده و زندگی کردن سخت.چقدر دلخوشی کم شده و غصه ها زیاد....این مشکلات  آدمو به کجا میکشونه که دست از زندگی میشوریم و با خواست خودمون به سمت مرگ میریم؟؟؟

حتما "ل"با خودش درگیره.حتما میگه ای کاش میگفتم زودتر بیا بریم.کاش میگفتم بیا یه سر بریم بیرون.کاش میگفتم.....

نمیدونم....اون بیماری شدید افسردگی داشت....نمیدونم فاتحه یا صلوات بهش میرسه یا نه.. اما برای شادی روحش دلتون خواست صلواتی بفرستین....

خدایا صبر بده به دختر جوونش...به دختر کوچیکش .....به مادرش....به خانوادش....به خواهرا و برادراش.... قلبشونو آروم کن....

من خعلی ناراحتم....عجیب و باورنکردنی شدم برای خودم.انگار یه وزنه 200 کیلویی رو گذاشتن رو قلبمو و من به زور نفس میکشم.

میگن خودکشی برای آدمای ترسو ولی من میگم نه....نه ابنطوریام نیس....

انقدر  ابن زندگی چن روزه رو به کام هم تلخ نکنین.....مخصوصا زن و شوهر ها.یه کم بیشتر پای درد ودل همدیگه بشینین.بیشتر درد وغصه همدیگه رو ببینید....


+++هفته خیلی بدی بود از شروعش...از همون شنبه اش....از اتفاقاش....کاش این هفته زودتر تموم شه....کاش این زندگی....


اعصاب و روانم ریخت به هم اصن.

نظرات 16 + ارسال نظر
بابا جان چهارشنبه 27 آبان 1394 ساعت 09:24 http://http://farhadmehrbina.blogfa.com

سلام خاتونم قضاوت در مورد مردم فقط در شان خداوند رب العالمینه و شما مجاز هستی برای هر کسی که دستش از این دنیا کوتاه شده فاتحه بفرستی توی این دنیا فاصله بین غم و شادی یک تار موئه ، من خودم هم برام پیش اومده که به خودکشی فکر کرده ام ولی خدا کمکم کرد و منصرف شدم ، تو جوونی و نباید به چیزهای بد فکر کنی و مسئول اداره و ارشاد جامعه هم نیستی ، اون بنده خدا رفته و کاری براش نمیشه کرد انشاالله خدا رحمتش کنه ، تو جوری زندگی کن که مثل اون نشی

سلام باباجان
من الان قضاوت کردم؟؟؟من خیلی چیزای دیگه ام میدونستم که ننوشتم.
چشم.من یه جوری زندگی میکنم که کار به طبقه دوم برسه نه هفتم

vahid چهارشنبه 27 آبان 1394 ساعت 10:10 http://vahidmahmoodiyan.blogsky.com

با سلام و احترام
زندگی آدمی اولین و عظیم ترین نعمتیه خاتون که خداوند اونو برای رسیدن به تکامل و صعود به قلّه های رفیع و عالی معنوی به انسان عطا فرموده است. ازاین رو نه تنها دیگران نمی توانند صدمه ای به این نعمت الهی وارد کُنَن، بلکه خود شخص نیز به هیچ عنوان حق نداره آن را از بین ببره و بر وی واجب است پیوسته از جان خویش پاسداری و محافظت کند. مالک اصلی انسان خداوند متعال است و نفس انسانی امانت الهی است؛ از این رو باید از این امانت خوب محافظت کرد و از بین بردن آن خیانت در امانت الهیه.البته فقط در راه خدا می توان جان خویش را فدا نمود. چون حفظ دین الهی و ارزشهای والای دینی ـ که همان راه خداوند است ـ از جان انسان بالاتر، ارزشمندتر و مهمتر است. لذا سید و سالار شهیدان و سرور آزادگان حضرت امام حسین علیه السلام و دیگر شهدای راه خدا، جان خویش را تقدیم نمودند.در حقیقت این خود یکی از راههای رسیدن به کمال، بلکه بهترین و عالی ترین آن است. خودکشی در فرهنگ اسلامی به معنای عقب نشینی از نیل به غایت کمال و سقوط به وادی حسرت و ناکامیه.بدین جهت این عمل از نظر اسلام حرام و محکوم است. چنانکه در قرآن کریم می فرماید: «وَلا تَقْتُلُوا أَنْفُسَکُمْ إنَّ اللّه َ کانَ بِکُمْ رَحیما، وَمَنْ یَفْعَلْ ذلک عُدْوانا وَظُلْما فَسَوْفَ نُصْلیهِ نارا»؛ «و خودکشی نکنید! خداوند نسبت به شما مهربان است. و هر کس این عمل را از روی تجاوز و ستم انجام دهد، به زودی او را در آتشی وارد خواهیم کرد.»کلمه «لاتَقْتُلُوا» صیغه نهی است و دلالت بر وجوب ترک عمل دارد.روایات متعددی نیز درباره مذمت خودکشی وارد شده است. در این روایات، صاحبان این عمل اهل جهنم قلمداد شده و بهشت برای آنها حرام شمرده شده است.
أبی ولاّد می گوید: از امام صادق علیه السلام شنیدم که فرمود: «مَنْ قَتَلَ نَفْسَهُ مُتَعَمِّدا فَهُوَ فی نارِ جَهَنَّمَ خالِدا فیها؛ هر کس عمدا خودکشی بکند، همیشه در آتش دوزخ خواهد بود.» رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «مَنْ قَتَلَ نَفْسَهُ بِشَی ءٍ مِنَ الدُّنیا عُذِّبَ بِهِ یَوْمَ الْقِیامةِ؛کسی که بوسیله چیزی از دنیا خودکشی کند، در روز قیامت بوسیله همان چیز عذاب خواهد شد.»و در روایت دیگر می فرماید: «الذی یَخْنُقُ نَفْسَهُ یَخْنُقُها فِی النّارِ، وَالّذی یَطْعَنُها فی النار؛ کسی که خودش را خفه کند، خویشتن را در آتش (دوزخ) خفه کرده است و کسی که به خودش نیزه زند، در آتش باشد.»و نیز فرمود: «کان فیمن قبْلَکُمْ رَجُلٌ بِهِ جرحٌ فَجَزَعَ فَأَخَذَ سِکّینا فَخَزَّ بِها یَدَهُ فَمارَقَأَ الدَّمُ حَتّی ماتَ، فَقال اللّه ُ: بادَرَنی عَبدی بِنَفْسِهِ؟! ...قد حَرَّمتُ عَلَیه الجَنَّةَ؛میان انسانهای پیش از شما، مردی جراحتی برداشت و از شدّت بی تابی کاردی برداشت و با آن دستش را قطع کرد و از شدّت خونریزی مُرد، پس خداوند فرمود: بنده ام، در گرفتن جان خود بر من پیشی گرفت... هر آینه بهشت را بر او حرام کردم.» امام باقر علیه السلام فرمود: «إنَّ المُؤْمِنَ یُبْتَلی بِکُلِّ بَلِیَّةٍ وَیَمُوتُ بِکُلِّ میتَةٍ إلاّ أَنَّهُ لایَقْتُلُ نَفْسَهُ؛(7) مؤمن ممکن است به هر بلائی مبتلا شود و به هر نوع مرگ بمیرد، امّا خودکشی نمی کند.» عمرو بن عبید بصری می گوید: «در یکی از جلسات امام صادق علیه السلام شرکت نمودم، پس از ورود و عرض ادب، شروع به خواندن این آیه نمودم که: «والَّذینَ یَجْتَنِبُونَ کَبائِرَ الاثْمِ»؛(8) «آنانکه از گناهان کبیره پرهیز می کنند.» بعداز خواندن این آیه لحظه ای سکوت کردم. امام صادق علیه السلام فرمود: عمرو چرا سکوت کردی؟ عرض کردم: ای پسر رسول خدا! گناهان کبیره را برایم مشخص کنید. حضرت فرمود: ای عمرو! بزرگترین گناهان چند قسم است: شریک قائل شدن برای خداوند. ناامیدی از خداوند متعال؛ عاق والدین؛
کشتن نفسی که خداوند آن را حرام کرده است.
با توجه به خواندن پستت میتوانم بگویم خاتون در منابع دینی و تجربی علل و عوامل بسیاری در سطوح مختلف فردی، اجتماعی و خانوادگی، برای خودکشی مطرح شده است، تا آنجا که نزدیک به 50 علت و انگیزه برای ارتکاب این عمل برشمرده اند. برخی از این علتها عبارتن از: احساس پوچی، اعتیاد، شهوت رانی و عشق بازی، زنا، شرابخواری، قماربازی، بی صبری در برابر مشکلات زندگی و بلاها، غرور، حسادت، خیانت، خشم و غضب و لجاجت، ترس از کیفر، ارتکاب جرم، ندامت و سرزنش وجدان، خیانت همسر یا معشوقه به شوهر، ازدواج اجباری، اختلافهای خانوادگی، بارداری نامشروع، دلتنگیهای خانوادگی، ورشکستگی مالی و روحی، عشق به پول و ثروت (دنیاپرستی و دنیاطلبی)، فقر مالی، عدم اعتماد به نفس در مبارزه با مشکلات، انتقام جویی، حب مقام، بیماریهای صعب العلاج و غیرقابل تحمل، علیلی و ناتوانی، بیماریهای روانی مانند افسردگی و جنون ادواری، طلاق و شکست در زندگی و عدم موفقیت در تشکیل خانواده، اختلالات روانی و شخصیتی والدین و تأثیر آن بر فرزندان، اعتیاد یکی از والدین یا هر دو، بدآموزیهای وسایل ارتباط جمعی، فقر فرهنگی و معنوی و اخلاقی، یأس و ناامیدی نسبت به آینده، شهر نشینی و اضطرابهای ناشی از آن، افزایش انحرافات اجتماعی، بی عدالتیهای اجتماعی و شکاف طبقاتی، بیزاری از زندگی، مشکلات خانوادگی و...
خاتون علل خودکشی را من در ضعف ایمان و اعتقاد دینی،ضعف معنویت و اخلاق دینی،توجه بیش از حد به خواسته های حیوانی،عوارض طبیعی مثل مانند جنون و اختلالات روانی، ترس از کیفر، بیماریهای صعب العلاج، نقیصه هایی در ساختمان جمجمه، ضایعات قلبی و کبدی، صرع و...
یکی دیگر از پیامدهای خودکشی این است که باعث سرافکندگی و شرمندگی خانواده ها در جامعه و در میان اقوام می گردد، و چه بسا سبب اختلاف و زد و خورد، طلاق و از هم پاشیده شدن خانواده ها و حتی ممکن است به قتل و خودکشی دیگری منجر شود.
خاتون از آثار دیگر خودکشی این است که این عمل باعث افزایش ناهنجاریها و انحرافات جامعه می شود. هر قدر خودکشی بیشتر شود، نابسامانیهای اجتماعی نیز بیشتر می گردد. خودکشی جوانان باعث از بین رفتن سرمایه های انسانی جامعه است. و خودکشی پدر و مادر سبب افزایش تعداد افراد بی سرپرست در جامعه بوده، در نتیجه موجب بالارفتن نرخ انحرافها و بزهکاریها در جامعه می گردد.
خاتون ابنو در نظر بگیر که همه روزهای خدا خوب هستن این ما هستیم که اونو راحت برای خودمون زهر مار میکنیم.
روزهاتون پر از یاد خدا و دلتون زنده به عشق حضرت حق

سلام واحترام متقابل
آقای محمودیان من از شما خیلی ممنونم که انقدر وقت گذاشتین و کامنت به این مفصلی و کامل رو نوشتید.هرجوره نگاه کنیم و با هر دیدی،عمل خودکشی گناهه.بله ایشون افسرگی شدیدی داشت.سالها بود که دست از زندگی شسته بود.فک کنم بر اثر خوردن داروهاش،جنون آنی بهش دست دادو ....بیخیال همه چیز شد.
بازم ممنون بابت خوندن و کامنت مفصل و عالیتون.

فاطمه چهارشنبه 27 آبان 1394 ساعت 12:06

حدس میزدم که برای اروم کردن خودت حتما مینویسی.خاتون خودکشی و ناامیدی بزرگترین گناهه.هر قدرم که سخت بگذره باید تحمل کنیم.به خواست خودمون به دنیا نیومدیم و به خواست خودمونم نمیتونیم با جونمون بازی کنیم.یکی از اشناهای مام اینکارو کرد و زنده موند.عمرش به دنیا بود.اما اشنای شما.....

آره باید مینوشتم.
آره بزرگترین گناهه.خدا رفتگان همه رو بیامرزه

فاطمه چهارشنبه 27 آبان 1394 ساعت 12:08

خاتون نمیدونم پیامام ثبت میشه یا نه.سه بار فرستادم .حرفامم یادم رفت.میدونم الان حالت خوب نیست.اگه حرف بزنیم بهتر میشی هااااااا.اون گوشیتوبجواب لطفا

دوتاش رسید ثبت شد.

یه دونه چهارشنبه 27 آبان 1394 ساعت 12:47 http://WWW.bi-esm55.blogfa.com

اولا که خدابیامرزدتش
بعدشم عزیزم تو نمیتونی خودتو جا اون بزاری پس نگو چرا خودکشی کرد جای اون نبود که اینهمه بارغم وتحمل کنی وحتی تو اون شرایط بخای قید بچه هاتو بزنی وخودتوخلاص کنی.
خودکشی نتیجه فکرکردن یه هفته ای نیس ک بخادپشیمون شه فکرخودکشی دریه لحظس که میتونی تواون ی لحظه فقط تصمیم بگیری ببینی عملی میکنی یا نه.
بهرحال بستگی به جنبه تحمل فرد داره یکی میتونه این مشکلات وحل یا تحمل کنه یکی نمیتونه اون خانومم جزو دسته دوم بوده.
انشالا هیچکی به اخر خط نرسه که انقدرزندگس براش سخت بشه که دست ب خودکشی بزنه.
خدا قرین رحمتش قراربده

اول اینکه ممنون نظر دادی.دوم اینکه حتما اول تا آخر پیام آقا وحید رو بخون حتما.من بیشتر با این کامنت موافقم و حرفامم همینه
وقتی وارد یه زندگی میشی و شوهر و بچه،دربرابر همه اینا مسئولی.در برابر خانوادت.اون که میمیره،تموم میشه میره اون کسایی که میمونن تا آخر عمر مگه یادشون میره؟؟؟
فکر میکنم چون افسردگی شدید داشت جنون آنی بهش دست داد وگرنه چن روز پیشش به خواهرم نمیزنگید که ازش کمک بخواد.

Shanay چهارشنبه 27 آبان 1394 ساعت 15:03 http://shanay-mohammad.blogsky.com

خدابیامرزتش از گناهانشم بگذره

خدا رفتگان شما رو هم بیامرزه.
انشاالله...

امیر چهارشنبه 27 آبان 1394 ساعت 18:46 http://tanha4all.blogsky.com

خیلی دردناک بود خدا به خانواده اش و شما صبر بده خدا رحمتش کنه

خدا اسیران خاک شما رو هم بیامرزه.
انشاالله.

ف چهارشنبه 27 آبان 1394 ساعت 19:28 http://harfhaye- man1.blogfa.com

خدا رحمتش کنه.
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

خدا رفتگان شما رو هم بیامرزه.

MANANDE MAH چهارشنبه 27 آبان 1394 ساعت 20:04 http://manandemah.blogsky.com/

سلامممممممممم

بیخیالللل آروم باش
چون میگذره غمی نیس

سلام
هععععی مهم همین چه جور گذشتنه...

مجتبی پنج‌شنبه 28 آبان 1394 ساعت 01:56

واقعا متاسفم
چه میشه گفت و چه میشه کرد, گاهی انتخابمون مبارزه کردن و موندنه و گاهی..
خدا به بازماندگانشون صبر بده و خودشونم بیامرزه

خدا رفتگان شما رو هم بیامرزه

محمد علی پنج‌شنبه 28 آبان 1394 ساعت 16:40 http://tamameman64.blogfa.com

سلام خاتون خاتون.بسیار متاسف شدم.خودکشی پایان زندگی برای شخصه و آغاز درد و رنج برای اطرافیان و مخصوصا پدرو مادر هست که نتیجه عمرشون جلوی چشماشون از دست میره.
میدونی خاتون خانم افسردگی یک تهدید جدی برای خودکشی هستش. افرادی که افسردگی دارند در اثر یاس و ناامیدی عمیقی که دارند، دچار توهمی می شوندکه احساس میکنن بهترین راه برای فرار از این جهنم خودکشیه.تو توهم فکر میکنندچیزی یا کسایی هستند ولی درواقع نیست و فقط به چشم اینها دیده میشون. فکر کردن به مرگ و خودکشی یکی از علائم خطرناک افسردگی هستش.و لحظه خودکشی دچار جنون میشوند و هیچ چیز نمیتونه جلوی این امر رو بگیره و در نهایت...خودشونو از زندگی راحت میکنند.
انشاالله خداوند از سر تقصیراتش بگذره و رحمتش رو شامل حالش کنه.
خدا به خانواده شون صبر بده.
مرگ دوست برای دوست خیلی سخته.انشاالله حال خواهرتون و خودتون هم خوب بشود.

سلام
بله دقیقا.دیگه اون خانواده کی میخواد سرپابشه ؟؟؟
بله اینطور که معلومه ایشونم دچار جنون آنی شدن.
فکر میکنم تو توهم هم کسایی رو میدن که هیچکس نمیدیدشون.
خدا رفتگتن شما رو الخصوص پدرتونو بیامرزه.
ممنونم از لطفتون

بهار پنج‌شنبه 28 آبان 1394 ساعت 18:24 http://likespring.blogsk.com

چقدر بددددخیلی وحشتناکه

اوهوم خعلی

مسافر پنج‌شنبه 28 آبان 1394 ساعت 18:26 http://sensor2.blogfa.com

اینکه واسه مهم ترین فرده زندگیت ارزشی نداشته باشی ..
همدمت حرفتو نفهمه..
دوروبرت پر از ادم بشه ولی اونی که باید پیشت نیست..
یه حرفه کوچولوی آرامش بخشو ازت دریغ کنن..
همه ی اینا این ندارو میده که باید رفت تا مهم شد..
من دعا میکنم فاتحه ها بهش برسه
خدا رحم کنه
خدامیدونه چقدر بودن سخته..
ناراحت شدم نه برای مردنش برای زجری که تو زنده بودنش کشید
و ناراحتم برای تمام زن هایی که این زجرارو دارن تحمل میکنن!

دقیقا .خیلی دور شدیم از هم و حرف هم رو نمیفهمیم چون نمیخوایم بفهمیم.
انشاالله که میرسه.اون مریص بود....
آره ناراحت... برای اینکه همه حرفاش تو دلش موند و رفت.
آره واقعا.خیلیا رو میشناسم که میگن اگه گناه نداشت زودتر از اینا خودمونو راحت میکردیم.
خدا به همه آدماش نظری کنه و آرامش رو برگرده به قلبمون.الهی آمین.

بانو پنج‌شنبه 28 آبان 1394 ساعت 23:14

ای بابا چقدر ناراحت شدم
اتفاقا تویه اقوام ما هم سه ماه پیش یک جوون خودشو حلق اویز کرد
بماند چی گذشت بر پدرو مادرش...بر خواهرو برادراش
اتفاقا امشب که شب جمعه بود کلی یادش افتادمو براش کلی ناراحتی کردم که چه الکی خودشو حیف کرد
این که دو تا بچه داشت خیلی بده...هــــــــی
خیلی دلم گرفت خیلی

آره منم این چن روز حسابی دپرس بودم.مشغول میکردم خودمو اما ......

negar جمعه 29 آبان 1394 ساعت 14:59 http://zanekhoshbakht.blogsky.com/

خیلی غم انگیز بود. برای دور و وریهاش آرزوی صبر دارم. بسیار دردناک بود...

اوهوم.خعلی غم انگیز بود.

مارال چهارشنبه 18 آذر 1394 ساعت 06:59 http://maralvazendegi.blogfa.com

چقدر متاسف شدم...
روزای اینچنینی رو گذزوندم که افسرده بودم و قرص مصرف کردم.
خدا یه جایی بهم کمک کرد که حالم خوب بشه.
کاش این جوری نمی شد.خدا به خانواده اش صبر بده

الهی شکر که حالتون خوب شد.
کاش واقعا این اتفاق نمی افتاد.
انشاالله

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.